۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

مهمان از اروپا و به اروپا


با اینکه دوشنبه بود اما به دلیل روز "ویکتوریا" همه جا و از همه مهمتر کتابخانه بسته بود و همین باعث شد بعد از تمیز کاری خانه از پیش از ظهر تصمیم بگیرم که امروز کلا قید عذاب وجدان بابت درس نخواندن را بزنم و همراه تو و مامانت بریم بیرون و در "یورک ویل" چند ساعتی را پیاده روی کنیم و نهاری در همان پیتزایی ایتالیایی که برای شب تولد تو رفته بودیم میل کنیم و برگریدم خانه.

الان هم ساعت هفت و نیم هست و باد و باران شدیدی گرفته بطوری که باعث شد تا تو که برای کمی ورزش کردن- برای اولین بار- رفتی پارک کویین بلافاصله برگردی خانه تا سرما نخوری.

اما شنبه و یکشنبه شب را مهمان داشتیم. شنبه پونه با اورنگ و علی با دنیا امدند و تا رفتند ساعت 3 صبح بود. شب خوبی بود و ما از اورنگ خوشمون آمد. پسر خوبی بود و مشخصه که هم خانواده ی حسابی داره و هم خودش آدم موفق و آرامی هست. یکشنبه هم با اینکه تصمیم داشتم تا بعد از ظهر که با آندرس قرار داشتیم درس بخوانم مثل شنبه و امروز کاملا از دست رفت. هم خسته بودیم و هم بد و دیر خوابیده بودیم و به همین دلیل خیلی انرژی نداشتیم. به هر حال ساعت چهار و نیم با آندرس دم موزه ی ROM قرار داشتیم و بعد از اینکه سه تایی کمی در کافه ای نشستیم تو برگشتی خانه و من و آندرس یکی دو ساعتی درباره ی فلسفه و سیاست و ... گپ زدیم تا برای شام که آمدیم خانه.

کلا من از آندرس خوشم میاد. هم آدم پر مطالعه و دنیا دیده ای هست و هم مشتاق بحث و گفتگوی درست و حسابی. خیلی راجع به خاورمیانه و البته اروپا حرف زدیم. شب هم در خانه چندین بار تاکید کرد که چقدر از تورنتو خوشش امده. گفت بیشترین چیزی که در این چند هفته ی گذشته در آمریکا گردی اش اذیتش کرده بی خانمان ها بوده اند و در اینجا چنین مشکلی را با چنان شدتی ندیده. از تمیزی و زنده بودن اینجا هم خیلی خوشش آمده بود. به هر حال خودش سویسی الاصل هست و بزرگ شده ی اوکلند و درس خوانده در دانشگاه سیدنی و فعلا هم چندسالی هست که داره اونجا زندگی می کنه و قضاوتش برامون جالب بود.

او هم امروز راهی نیویورک شد و بعد هم میره اورپا و بلاخره هم اسپانیا که دیشب خیلی موضوع بحث ما بود بابت نرخ بی سابقه ی بی کاری و ناراضایتی عمومی و پیش بینی آندرس درباره ی احتمال شکل گیری دوباره ی آلمان بزرگ. ساعت یک بود که آندرس هم با بسته ی پسته ای که تو بهش دادی خداحافظی کرد که بره هتل و امروز صبح هم راهی راه آهن بشه.

این سه روز درس نخواندن باعث شده که حسابی از درسهایم عقب بیفتم. تو هم کلی کار داری اما مهمترین چیزی که تصمیم دارم انجامش بدم آرامش و زندگی و لذت در کنار هم بودنه. چیزی که تا حدودی این روزها با مهمانها و بیرون رفتنی که داشتیم باعث شد در بخصوص روحیه ی تو تاثیر خیلی خوبی بگذاره.

هیچ نظری موجود نیست: