۱۳۹۰ اردیبهشت ۳۱, شنبه

ماه تو و روز من


بعد از تقریبا یک هفته دارم اینجا پست میگذارم به یک دلیل ساده. دوباره لپ تابهامون دچار مشکل شده. لپی تو که کاملا مرخض شده و رفته و امشب که علی به همراه پونه و همسرانشان قراره بیان اینجا باید بدم یک نگاهی بهشون بندازه و ببنیم که میشه کاریشون کرد یا نه. اما اگر بخواهم خیلی تلگرافی از هفته ای که گذشته بنویسم باید از سه شنبه و چهارشنبه و پنج شنبه به عنوان روزهایی بگم که من دوباره با تنبلی و درس نخواندن منظم روزهایم را تقریبا از دست دادم. روز سه شنبه البته با مامانت و تو رفتیم دفتر دامیتس و خلاصه با تلفن طولانیی که بعدش با بابات داشتیم متقاعد شد که برای کار کانادا منظم و دقیق و طبق برنامه ای که دامیتس برای ونکوور پیشنهاد داده بره جلو.

پنج شنبه و جمعه شب را دوتایی تنها بودیم چون مامانت رفت خانه ی دوستش خاله عفت. من و تو هم هر دو روز را کمی درس خواندیم و کمی کافه نشستیم و شبهایش فیلم دیدیم و روزهایش را کمی ریلکس کردیم. با اینکه تو باید کار "پیر" را تا این هفته که میاد تحویل دهی و من هم انگار نه انگار که باید تا هفته ی آینده مقاله ی آدورنو را تمام کنم و هنوز درست و حسابی شروع به خواندن هم نکرده ام. اما پنج شنبه در کافه ی "گرین بینز" در چهارراه بترس و بلور و جمعه دیروز در کافه ی ایتالیایی حوالی روزدیل که چندبار تا حالا رفته ایم از جمله با توکا و این دفعه مامانت اینها نشستیم و راجع به آینده و زندگی حرفهای خوبی زدیم.

خب باید الان را بیام و به تو کمک کنم. امروز که 21 می هست و من از چند وقت پیش تصمیم داشتم که روز خوب و شروعی تازه باشه خوب پیش رفت البته بدون درس خواندن که اصل کار بوده. اما به هر حال در هوایی که داره کم کم گرم میشه داریم خودمان را برای شروع تازه ای در کانادا آماده می کنیم. به هر حال ماه ماه توئه و روز روز من. پس به امید پایان دوره ی جاهلیت من و آغاز زندگی تازه مون.

هیچ نظری موجود نیست: