۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

منتظر تلفن پلیس


منتظر تلفن از اداره ی پلیس هستیم تا برای انگشت نگاری پرونده ی کانادامون - هم برای پلیس اینجا و هم ایران- بدویم بریم آنجا. تازه از اداره ی پلیس آمده ایم. تمام کارهای مقدماتی پرونده را کرده ایم و پولش را هم که نفری 250 دلار شده دادیم اما چون گفتند الان چند متهم داریم که باید برن دادگاه فعلا نمی تونیم از شما انگشت نگاری کنیم برید تا بهتون زنگ بزنیم. صبح رود اول آمدیم دانشگاه تا کپی بگیریم و بعد رفتیم از پست پاکت و "مانی اوردر" گرفتیم و رفتیم پلیس. حالا هم در دانشگاه منتظر نشسته ایم. من از برادوی برگشتم تا فیلم چرت دیشب را بهشون پس بدم. Disengagement اسمش این بود با بازی ژولیت بینوش. نیمه ی اول فیلم به مراتب بهتر از نیمه ی دوم کشدار و خسته کننده اش بود.

دیروز از دانشگاه با مامانت رفتیم دندی تا به خاطر اسکالرشیپ کوچکی که گرفته ام چیزی بخوریم. مامانت سالاد خورد من و تو هم یک ساندویچ با هم تقسیم کردیم. مامانت خیلی سر حال و خوش اخلاق نیست. اینبار هم بخصوص دائما راجع به چیزهایی اظهار نظر می کنه که کمتر ازشون اطلاعی داره. حالا برای من و تو که مهم نیست اما با دیگران مثل ناصر و بیتا و یا شبنم و مجتبی که بودیم خیلی اصرار به چیزهای غلط داشت و به نظر ما خیلی عوض شده. مثلا راجع به نزدیکی زبانهای ترکی آذری با استامبولی در حضور دوتا ترک یا در مسایل سیاسی و ... که کلا خیلی ضد و نقیض حرف می زنه و به نظرم این خصوصیت را از بابات گرفته. به هر حال کمی راجع به 13 آبان و اهمیت جنبش اجتماعی با هم حرف زدیم و بعد از کافه شما به خانه رفتید و من در برکلو نشستم و کمی مقاله خواندم.

شب هم که برگشتم خانه و با هم کمی اخبار را چک کردیم و فیلم دیدیم و خوابیدیم. حالا هم که من منتظر تلفن تو هستم و تو هم منتظر تلفن پلیس. یادم به آن شبی در تهران افتاد که دزد سر شب آمد خانه مون و من رفتم سراعش و تو هم به پلیس 110 زنگ زدی و تلفنچی بهت می گفت خانم آدرس را یادم رفت پبت کنم دوباره از اول میگی. بعد از سه ربع هم یک پلیس آمد به قامت 160 سانتی متر و دم در از روی موتور هم خورد زمین. یادته که بهمون می گفت اگه دزد را گرفتید تا می خوره بزنیدش تا ما برسیم. آره دزد را بزنید و بعد هم از طرف پلیس و هم از طرف خود دزده تلکه بشید.

هیچ نظری موجود نیست: