۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

از 41 به 21


دوشنبه 23 نوامبر و هوا ابری و نسبتا خوبه. البته بعد از دیروز که هوا به طرز باور نکردنی رسیده بود به 41 درجه و از شدت گرما و دمی که داشت دیشب تا صبح را تقریبا نتونستیم بخوابیم. البته اتاق ما اینطوریه و دیشب که شاهد پدیده ای بودیم که اگه سر خودمون نمی آمد باورمون نمیشد. به قول تو از نصف شب که هوار شروع به تغییر کرد و باد تندی گرفت، خانه را داشت باد می برد اما اتاق و پنجره ی اتاق ما انگار که اصلا در مسیر باد نبودند. ما داشتیم از گرما عرق می ریختیم و سه طرف دیگه ی خانه را داشت باد می برد. مامانت از سرما پا شده بود پنجره ی سالن را بسته بود اما اتاق ما که بچای پنجره در تراس داره با اینکه باز بود فقط صدای طوفان را داخل می آورد. خلاصه که تا صبح پدرمون درآمد.

دیروز هم بعد از اینکه صبح مثل تمام یکشنبه ها خانه را تمیز کردیم از بس گرم بود به بهانه ی صبحانه رفتیم دندی و کمی خنک شدیم و صبحانه ای خوردیم و من آمدم دانشگاه و تو به خانه رفتی و مامانت بعد از ظهر رفت استخر. نزدیک غروب بود که آمدم خانه و با هم نشستیم کمی تلویزیون دیدیم و بعد از اینکه مامانت آمد آخرهای برنامه ی فینال "استرالیا آیدل" را دیدیم و نسبتا زود خوابیدیم و قبل از یک صبح بود که از گرما دیگه خوابمون نمی برد و بیدار شدیم تا چند ساعتی از این دست به اون دست می شدیم.

امروز هم تا اینجا که درس نخواندم و برای صحبت درباره ی کنفرانس و مقاله ام که برای چاپ دادمش ساعت 2 دارم میرم خونه ی جان. البته دلیل اصلیش صحبت درباره ی تزمه که باید درباره ی زمانبندی و نوشتن فصولش باهاش صحبت کنم.

شنبه شب هم که دوتایی با هم رفتیم تئاتر بد نبود. محیطش برامون از تئاترش جالب تر بود و بعد از مدتی باز هم همون فضای قدیمی را که مدتی بود تجربه نکرده بودیم تجدید خاطره کردیم. تئاتر Happy Days از بکت بود و اولش با اینکه تو ردیف اول برامون جا گرفته بودی به دلیل دکور صحنه که خیلی بالا بود دیدمون و جامون خوب نبود. بعد از پرده ی اول رفتیم بالا که باز هم زاویه مون مناسب نبود. به هر حال دیدن تئاتر از بکت در هر حالتی می تونه خاطه انگیز باشه و این هم به عنوان اولین تجربه از تئاتر بکت به زبان انگلیسی خاطره ی بود.

برای نهار دارم میام پیش تو تا با هم احتمالا از "پارما" سالادی بگیریم و بعد من از آن طرف برم خونه ی جان و تا برگردم فکر کنم عصر بشه. دیروز بلاخره مقاله ی دوره ی تاریخ فلسفه راتلج جلد شش درباره ی فلسفه ی حقوق هگل - از لئو راچ - را تمام کردم که مقاله ی خوبی بود و امروز و فردا هم باید یکی دومقاله ی دیگه از همون کتاب و از کمبریج کامپنیون درباره ی هگل و مارکس بخونم. فردا صبح هم نوبت گزارش سالانه ی منه و اصلا نمی دونم چقدر موضوعش جدی باشه. بعضی ها که میگن خبری نیست اما بعضی های دیگه خیلی در تکاپو هستند. خلاصه اینکه وضع من هم عین هوای اینجا شده. متغییر و بی برنامه. دیروز 41 درجه امروز 21. جالبه نه؟

هیچ نظری موجود نیست: