۱۳۸۸ فروردین ۳۱, دوشنبه

رستوران کره ای


ساعت یک بعد از ظهر سه شنبه هست و من تازه رسیده ام PGARC. قاعدتا الان باید برای tim tam صدامون کنن. ناصر که نیست و من هم بعد از کلاس Self and Socirety آمدم یک سر پیش تو و الا که با هم قرار داشتید در "مینت"، هم تو را ببینم و هم الا را که مدتی بود ندیده بودیمش. دختر دوست داشتنی و خوبیه و همانطور که ما دوستش داریم او هم ما را دوست داره. او هم مثل خیلی دیگه از دوستان و آشناها بهمون میگه که شما زوج ایده آلی هستید.

اما از دیروز نهار بگم. تو از سر کار برای وقت نهار آمدی دم دفتر جی من هم که از همینجا آمدم چند قدم آن طرفتر. دفتر جی در همین ساختمان "وولی" است. سه تایی با هم رفتیم یک رستوران کره ایی در "گلیب". غذاش بد نبود برای امتحان کردن، البته خیلی تعریفی هم نداشت اما یک ساعتی نشستیم و گپ زدیم. جی گفت که استخدام دانشگاهی در استرالیا خیلی راحت نیست و ترجیح آنها دعوت از استادان دانشگاه های آمریکا و کانادا و انگلیس هست. جالبه با اینکه خودش دو کتاب چاپ کرده و به لحاظ آکادمیک آدم موفقیه اما هنوز رسمی نشده بعد از شش سال. به هر حال این نکات برای ما خوبه که بدانیم و در مورد آینده مون تصمیم دقیقتری بگیریم.

بعد از نهار تو رفتی سر کار و من هم برگشتم سر درس. عصر هم رفتم به مراسم معارفه "گلدن کی" که خیلی خبر خاصی نبود جز اینکه گفتند برای اسکالرشیپ ها اقدام کنید چون شانس گرفتنش کم نیست. آخرش هم صحبت با مسئول مراسم اهدای گلدن کی صحبت کردم و قرار شد یک نفر اضافه را هم دعوت کنم، گفتم که ممکنه که پدر همسرم هم برای دیدار بیاد استرالیا. امیدوارم که بیاد خصوصا که تولد 30 سالگی تو هم به سلامتی در همان هفته هست. دوست دارم حالا که برای کار آپن قراره از این هفته دوشنبه ها و جمعه ها برم - با اینکه پولش واقعا کمه - بتونم یک کادوی کوچک اما خوب برایت بگیرم.

شب با رسول بعد از برگشتنش از ترکیه حرف زدیم. رفته آنجا یک امتحان ورودی برای دانشگاه داده که اگر شد امسال بره ترکیه تا هم درسش را ادامه بده و هم نزدیک پدر و مادرش باشه. به خاطر تلفن خیلی دیر خوابیدیم اما تو با اینکه باید صبح ها زود بیدار شی و بری سر کار صدات هم در نیامد و هیچی نگفتی. حالا اگر من بودم ... حتما یک غرولندی می کردم. واسه ی همین هست که میگم تکی.

هیچ نظری موجود نیست: