۱۳۹۴ فروردین ۳۱, دوشنبه

The Ages of Love

همین که اشاره کنم تمام ویکند را بست خانه نشستیم و لپ تاپم را روشن نکردم نشان از اوضاع و احوالمون خواهد داد. آنچنان این دو روز - و همچنان در ادامه امروز و احتمالا چند روز آینده را - مریض بودی که تنها کاری که می توانستیم بکنیم و باید می کردیم استراحت مطلق بود. دوباره سرماخوردگی سراغت آمده و البته من هم در ادامه ی روال دو هفته ی گذشته با اینکه حالم خیلی بهتر شده اما هنوز سرفه و کم حالی و ... دامن گیرم هست.

خلاصه که جمعه شب خانه ی مرجان و شنبه شب خانه ی اوکسانا را منتفی کردیم و سعی کردم با کمی رسیدگی بهت و آب میوه و سوپ که از بیرون گرفتم و ... و تشویقت به ساعتها خواب کمی در بهبود حالت موثر واقع بشم. خدا را شکر امروز بهتر بودی و در باران شدیدی که صبح می آمد با ماشین تا شرکت رساندمت و از آنجایی که سندی ونکوور هست دیرتر رفتی و قرار است که زودتر هم برگردی.

من هم تازه از ربارتس برگشته ام تا نهاری بخورم و چیزکی برای مجله ی جاکومو بنویسم که خودش ترجمه کند به ایتالیایی و از فردا هم کمی روی مقاله ی هنوز فکر نشده و طبیعتا ننوشته ام برای کنفرانس رم ممرکز شوم. روزها و زمان را از دست می دهم و به سرعت میان سالگی را پشت سر خواهم گذاشت و در رویا آنچنان مستغرقم که نگو و چنان فرصت سوزی می کنم که مپرس.

تنها کاری که کردم جدا از گذراندن این دوره ی طولانی نقاهت و کمی هم رسیدگی به تو خواندن یک مقاله ی نسبتا خوب از سید جواد طباطبایی بود و دیدن یک فیلم خیلی متوسط ایتالیایی که البته با توجه به حال ما چندان هم بد نبود: The Ages of Love

خلاصه که تنها ده روزی به سلامتی تا سفر داریم و باید هم از نظر جسمی احیاء شویم و هم از نظر علمی کاری کنیم.

هیچ نظری موجود نیست: