۱۳۹۴ اردیبهشت ۴, جمعه

Life is easy whit eyes closed

جالبه علیرغم اینکه کمتر از یک هفته ی دیگه به مسافرتمون زمان باقی مانده من هنوز هیچ کاری برای مقاله ام نکرده ام و هنوز نمی دانم می خواهم چه بگویم و ارائه دهم. چند روز گذشته جدا از بیماری و بی حالی تنها کار مفیدی که کردم نوشتن چیزکی برای آن مجله ی ایتالیایی بود که فرستادم برای جاکومو تا ترجمه و چاپش کنه و البته هنوز خبری بهم نداده. اما از دل آن یادداشتها مقاله ی نسبتا بلندی برای اپن دموکراسی در آوردم و به نظر چیز بدی نشد و دیشب فرستادمش برای رابین اما هنوز خبری بهم نداده و احتمالا چون جمعه هست پیگیری اش میفته برای هفته ی بعد.

ظهر جمعه هست و هوای دوباره سرد شده باعث شد که تو سرما روی سرمای قبلی بخوری و خلاصه کار به آنجا کشید که امروز صبح رفتیم دکتر و بهت آنتی بیوتیک داد و راجع به من هم بهت گفت از آنجایی که حالم بهتر شده دیگه احتیاجی به دارو ندارم هر چند یک ماهی هر دومون را انداخت. داستان بدتر شدن تو هم بخصوص به چهارشنبه بر می گرده که صبح بعد از برانچ من رفتم کتابخانه و تو هم با بیژی قرار داشتی برای رسیدگی به حساب هامون بابت پرداخت مالیات. برخلاف سالهای قبل که چیزکی هم تهش برامون باقی می ماند امسال باید نزدیک به دو هزارتا بدهی چون به سلامتی درآمد تو باعث شده از زیر خط فقر دربیاییم!

بعد از دفتر بیژی هم رفتی به *اوت لت* که با هزینه ای که تلاس از این به بعد و بابت ارتقاء به تو میده می توانی سالانه کمی لباس البته به حساب شرکت بگیری. یکی دو تا پیراهن برای من گرفته بودی و یکی دو تا تکه هم برای خودت و خلاصه کمی نو نوار شدیم. اما چون هوا سرد بود و تو هم لباست مناسب نبود دوباره سرماخوردی و این شد که با وجود مسافرت این هفته ای سندی و کمی وقت آزاد که داشتی نتوانستی حالت را بهتر کنی و دوباره افتادی تا امروز که رفتیم دکتر و بعدش تو را رساندم شرکت و الان هم در ربارتس هستم و پیگیر کارهای دانشجویانم برای نمراتشون قبل از امتحان پایانی که دیروز کمرون بهم ایمیل زد که احتمالا در طول مسافرتمون امتحان برگزار میشه!

امروز عصر قرار شد که برویم سینما چون تو دوست داری فیلم While We're Young را ببینی. فردا هم کمی خانه تکانی داریم و یکشنبه هم قراره که استراحت کنی و من هم این ۵ روز باقی مانده را باید متمرکز روی نوشتن مقاله ام برای کنفرانس بشم.

در این چند شب گذشته یکی دو فیلم دیدیم از سینمای اروپا که بهتر از چیزهایی بود که اخیرا دیده ایم. دو روز یک شب با بازی عالی مارین کوتیار و یک فیلم اسپانیایی با داستانی ساده اما جذاب به اسم Life is easy whit eyes closed که داستان یک معلم عشق بیتلز بود با حوادثی که در راه برای رفتن به لوکیشنی که جان لنون در جنوب اسپانیا در حال فیلمبرداری داشت برایش میفته.

جز اینها و دیدن فوتبال های این هفته ی جام باشگاه های اروپا و درس نخواندن و بی حالی و مریضی هر دو کار دیگه ای نداشتیم و نکردیم.
  

هیچ نظری موجود نیست: