۱۳۹۴ فروردین ۱۷, دوشنبه

Dorset

دوشنبه ای عالی است نه فقط بخاطر اینکه لانگ ویکند خوبی در کاتج با اوکسانا و رجیز و سگشان واگنر داشتیم - هر چند که واگنر بابت توجه بیش از اندازه و لوس شدن زیاد کمی اذیت کرد اما در مجموع خوش گذشت و با بچه ها کلی حرف زدیم از برزیل و روسیه گرفته تا تاریخ اسلام و فوتبال و رژیم غذایی و ... خلاصه که زوج خوبی هستند برای معاشرت- اما این دوشنبه خصوصا علیرغم عقب ماندن از کلی کار و درس و شروع نکردن آلمانی و ورزش نکردن و ... روز خیلی خوشی است چون تو بنا به پیشنهاد سندی ماندی خانه و من هم کتابخانه نرفتم تا با هم بعد از کمی خرید از بلور مارکت و کندین تایر کمی استراحت کنیم و در دل هم باشیم.

البته برنامه ی عصر و شب کمی متفاوت هست. تو کمی دیرتر به سلمانی میروی و بعد از آن من پیتزا می گیرم و با هم به شیرینی فروشی میرویم تا یک کیک کوچک بگیریم و بریم خانه ی آیدا که دیشب با بچه هایش از سفر عید به تهران برگشته تا هم کمی حال و احوال بچه ها و خودش را بهتر کنیم و هم دور هم باشیم و هم صد البته من مجلات مرحمتی که مامانت برایم فرستاده تحویل بگیرم. هر چند که طی روزهای آینده قاعدتا نباید وقتی برای مجلات بگذارم چون برای نوشتن مقاله ی کنفرانس رم هنوز هیچ کاری نکرده ام.

چند تایی کنسرت کلاسیک در این ماه پیش رو داریم و چند جایی باید برویم از جمله جمعه شب بعد از کلاس و درس دادن به خانه ی کلی و گاری میرویم برای تبریک عروسی و اصطلاحا خانه مبارکی. جدا از این داستان ها اما قرارمون اینه که متمرکز روی سلامت و برنامه های غذایی و ورزشی مون شویم. یکی از نکات خوبی که با رجیز و اوکسانا دیدیم تاثیر ورزش مرتب روی خصوصا اوکسانا بود که کلی روی فرم آمده بود. با رجیز هم در مورد برزیل و سیاست و ... حرف زدم که خوب بود و بهم کمی ایده داد برای کار تحقیقاتی خودم. اوکسانا هم که اساسا از روسیه بریده و هیچ امتیاز مثبتی به کشور و مردمش نمیده. اما جدا از هر چیز دیگری این دو شب و سه روز با آنها که کلا بچه های موبادی آداب هستند خوش گذشت و با اینکه کمی کار با واگنر سخت بود اما دور هم جمع شدن و لانگ ویکند خوبی بود.

فعلا بیشترین کاری که دارم اعلام نمرات بچه های کلاسهایم هست چون خیلی ها تصمیم گرفته اند که از امتحان پایانی - بابت تاخیری که در نتیجه ی اعتصاب پیش آمد - صرف نظر کنند و نمره نهایی شان را الان بگیرند. کمی باعث سردر گمی همه شده اما در مجموع کار خیلی سختی نیست و به احتمال زیاد حدود ۱۰ نفر از مجموع دو کلاس از دور خارج خواهند شد.

در آخر هم اینکه با رسول حرف زدم و برایم از داود میرزایی گفت و گفت که ۷ سال زندان کشیدنش از سن ۱۸ سالگی در سال ۶۰ تا ۶۷ چقدر باعث تغییر روحیه و نگاهش به دم غنیمت است شده بود هر چند که اصالت دوستی و نجابت رفتار و نگاهش را هرگز از دست نداد و همین باعث پیوند عمیق دوستی شان شده بود. برایم از چندین خاطره ای گفت که من هم با آنها بودم و یادم رفته بود و اتفاقا بیش از پیش دلم را محزون کرد چون گفت که چقدر دست خانواده اش تنگ است و چقدر تنهایند.

دریاچه ی سراسر یخزده در کاتج Dorset هر چند زیبا بود و لانگ ویکند خوبی داشتیم اما ته وجودم غمگین کسانی است که از هر چیز گذشتند و از شرافتشان نه و البته که خیر هم ندیدند.
   

هیچ نظری موجود نیست: