۱۳۹۴ اردیبهشت ۷, دوشنبه

داستان تمام داستان ها

دوشنبه پیش از ظهر در آروما نشسته ام و بجای اینکه در این دقیقا سه روز باقی مانده چیزی بنویسم و طرحی بریزم برای مقاله ام در کنفرانس رم دارم خاطرات و نوشته های بی ربط و مقالات جالب اما مناسب برای موقع بی کاری و خواب می خوانم.

جمه بعد از مطب دکتر و رساندن تو سر کار و کمی در ربارتس وقت گذراندن، پیش از ساعت ۳ آمدم دنبالت و با هم رفتیم سینما فیلم While we're young که نیمه ی اولش بهتر بود و انتظار داستان بهتری داشتیم. اما در مجموع رفتن به سینما پس از مدتها و خصوصا در یک روز کاری - که به مناسبت نبودن سندی و کار کمتری که داشتی میسر شده بود - خیلی چسبید.

ویکندمون هم در مجموع بد نبود. تو که کلی کار کردی. شنبه برای اولین بار کسی را بابت تمیزکاری اساسی خانه خبر کردی و بیش از ده ساعت مشغول بودید. من کلی بودم و پراکنده کاری می کردم و تو با خانمی که برای آیدا کار میکنه و آمده بود خانه داشتی به زیر و رو کردن کمدها و تمیزکاری خانه می رسیدی. با اینکه همیشه جارو و تی کشیدن با من بوده اما اینبار موضوع در واقع خانه تکانی بود. شب با هم یکی دو قسمت از سریال True Detectives را دیدیم و با خستگی تمام خوابیدیم.

یکشنبه اما با ایمیل رابین از OD روز را شروع کردم که کلی از مقاله ام تشکر و تعریف کرده و آدرس پست شدنش را داده بود. با اینکه این یکی را پس از مدتها جزو کارهای بهترم ارزیابی می کنم اما کلا استقبال از مقاله و اخبار و ... روز به روز کمتر و کمتر میشه. به قول مقاله ای که دیروز در جایی خواندم اینترنت و آپ بازی و ... باعث شده حافظه ی روزمره ی ما توان تمرکز و تحمل برای خواندن متون جدیتر و رمان و ... را به مرور از دست بده.

صبحانه با هم رفتیم بیرون و بعد تو مرا رساندی خانه و خودت رفتی تا یکی دو تا کفش و لباس با کارت و هزینه ی تلاس که بهت داده برای سفرمون بگیری که خصوصا لباس های من خیلی زهوار در رفته شده و تو هم که باید بیشتر به خودت برسی احتیاج به این چند تکه برای سر کار داشتی.

چند تا مقاله ی دانشجویانم تازه به دستم رسیده بود و بعد از صحیح کردنشان و کمی اینترنت بازی و برگشتن تو به خانه، عصر و شب آرام و خوبی داشتیم و دیدن این مینی سریال True Detectives را تمام کردیم که به نظرم قسمت آخر و خصوصا پایانش قوت لازم را نداشت. اما جملات پایانی اش را دوست داشتم وقتی که راست به مارتی میگه درسته که حجم سیاهی در آسمان شب بیشتره اما در نهایت نور ستارههاست که دیده و ثبت و پیروز میشه و این داستان تمام داستان هاست: تضاد نور و تاریکی.

هیچ نظری موجود نیست: