۱۳۹۴ فروردین ۱۹, چهارشنبه

Gilberto Gil

انگار این سرما قصد رفتن نداره. بعد از یک زمستان حسابی سرد و طولانی هنوز رنگ بهار را ندیده ایم و دایم به خودمان دلخوشی آمدنش را میدیم. داره برف و باران با هم میاد و جدا از سرما و باد مریضی و سرماخوردگی هم من را خانه نشین کرده. دیروز کتابخانه بودم و البته درسی نمی خواندم و داشتم اکونومیست این هفته را نگاهی می انداختم که بهم زنگ زدی که برای امروز سفارش گرفته ای و این شد که برگشتم خانه و با ماشین رفتم خرید. برای شب هم بلیط کنسرت گابریل جیل برزیلی را داشتیم که با توجه به کار فشرده ی تو در این ایام که سندی و تیمش ارتقاء گرفته اند و همگی تا دیر وقت درگیر هستید و سفارش امروز تصمیم گرفتیم که نرویم اما تونستیم که بلیط ها را با رجیز و اکسانا بدهیم که حداقل رجیز از خواننده ی هموطنش لذت ببره که این طور هم شد و اکسانا کلی از فضای آهنگ های سامبا و برزیلی جیل گفت و گفت که رجیز کلی کیف کرده.

بعد از نوشتن این پست می خواهد بروم سراغ چند جلد مجله ای که مامانت برایم از طریق آیدا فرستاده و هنوز سراغشان نرفتم چون کمی نگرانم می کنه که خیلی درگیرشان شوم. تو هم وقت دندانپزشک داشتی و الان که ساعت ۱ بعد از ظهر هست پس از اینکه سفارش نهارت را تحویل دادی مرخصی ساعتی گرفته ای و رفته ای مطب دکتر و بعد هم دوباره بر می گردی تلاس.

جمعه اولین روز از چهار جلسه ی جبرانی کلاس هایم هست که بابت اعتصاب تعطیل شده بودند و دوشنبه جلسه ی دوم برگزار خواهد شد. من که خودم قراره تدریس کنم حسابی از فضا بیرون آمده ام چه برسه به دانشجویان. اتفاقا تا اینجای کار ده نفر تصمیم گرفته اند نمره ی نهایی شان را پیش از امتحان و بر اساس آنچه که تا کنون داشته اند و انجام داده اند بگیرند که در نهایت هم به نفع خودشان بود و هم من از تصحیح برگه های آنها معاف شدم.

دیشب با مادر و مامانم حرف زدم و جدا از خاله فرح که به هر حال کج دار و مریز داره پیش میره کمی نگران اوضاع و احوال مامانم هستم که به نظرم خیلی بی حوصله و تا اندازه ای فراموشکار شده. مادر هم که کلا خیلی فراموشی پیدا کرده و جدا از بالا رفتن سن فکر کنم عدم تحرک بدنی و روحی تاثیر زیادی روش گذاشته.

خلاصه که در نام با بهار داریم میریم جلو اما در حال هنوز نه.
 

هیچ نظری موجود نیست: