انگار این سرما قصد رفتن نداره. بعد از یک زمستان حسابی سرد و طولانی هنوز رنگ بهار را ندیده ایم و دایم به خودمان دلخوشی آمدنش را میدیم. داره برف و باران با هم میاد و جدا از سرما و باد مریضی و سرماخوردگی هم من را خانه نشین کرده. دیروز کتابخانه بودم و البته درسی نمی خواندم و داشتم اکونومیست این هفته را نگاهی می انداختم که بهم زنگ زدی که برای امروز سفارش گرفته ای و این شد که برگشتم خانه و با ماشین رفتم خرید. برای شب هم بلیط کنسرت گابریل جیل برزیلی را داشتیم که با توجه به کار فشرده ی تو در این ایام که سندی و تیمش ارتقاء گرفته اند و همگی تا دیر وقت درگیر هستید و سفارش امروز تصمیم گرفتیم که نرویم اما تونستیم که بلیط ها را با رجیز و اکسانا بدهیم که حداقل رجیز از خواننده ی هموطنش لذت ببره که این طور هم شد و اکسانا کلی از فضای آهنگ های سامبا و برزیلی جیل گفت و گفت که رجیز کلی کیف کرده.
بعد از نوشتن این پست می خواهد بروم سراغ چند جلد مجله ای که مامانت برایم از طریق آیدا فرستاده و هنوز سراغشان نرفتم چون کمی نگرانم می کنه که خیلی درگیرشان شوم. تو هم وقت دندانپزشک داشتی و الان که ساعت ۱ بعد از ظهر هست پس از اینکه سفارش نهارت را تحویل دادی مرخصی ساعتی گرفته ای و رفته ای مطب دکتر و بعد هم دوباره بر می گردی تلاس.
جمعه اولین روز از چهار جلسه ی جبرانی کلاس هایم هست که بابت اعتصاب تعطیل شده بودند و دوشنبه جلسه ی دوم برگزار خواهد شد. من که خودم قراره تدریس کنم حسابی از فضا بیرون آمده ام چه برسه به دانشجویان. اتفاقا تا اینجای کار ده نفر تصمیم گرفته اند نمره ی نهایی شان را پیش از امتحان و بر اساس آنچه که تا کنون داشته اند و انجام داده اند بگیرند که در نهایت هم به نفع خودشان بود و هم من از تصحیح برگه های آنها معاف شدم.
دیشب با مادر و مامانم حرف زدم و جدا از خاله فرح که به هر حال کج دار و مریز داره پیش میره کمی نگران اوضاع و احوال مامانم هستم که به نظرم خیلی بی حوصله و تا اندازه ای فراموشکار شده. مادر هم که کلا خیلی فراموشی پیدا کرده و جدا از بالا رفتن سن فکر کنم عدم تحرک بدنی و روحی تاثیر زیادی روش گذاشته.
خلاصه که در نام با بهار داریم میریم جلو اما در حال هنوز نه.
بعد از نوشتن این پست می خواهد بروم سراغ چند جلد مجله ای که مامانت برایم از طریق آیدا فرستاده و هنوز سراغشان نرفتم چون کمی نگرانم می کنه که خیلی درگیرشان شوم. تو هم وقت دندانپزشک داشتی و الان که ساعت ۱ بعد از ظهر هست پس از اینکه سفارش نهارت را تحویل دادی مرخصی ساعتی گرفته ای و رفته ای مطب دکتر و بعد هم دوباره بر می گردی تلاس.
جمعه اولین روز از چهار جلسه ی جبرانی کلاس هایم هست که بابت اعتصاب تعطیل شده بودند و دوشنبه جلسه ی دوم برگزار خواهد شد. من که خودم قراره تدریس کنم حسابی از فضا بیرون آمده ام چه برسه به دانشجویان. اتفاقا تا اینجای کار ده نفر تصمیم گرفته اند نمره ی نهایی شان را پیش از امتحان و بر اساس آنچه که تا کنون داشته اند و انجام داده اند بگیرند که در نهایت هم به نفع خودشان بود و هم من از تصحیح برگه های آنها معاف شدم.
دیشب با مادر و مامانم حرف زدم و جدا از خاله فرح که به هر حال کج دار و مریز داره پیش میره کمی نگران اوضاع و احوال مامانم هستم که به نظرم خیلی بی حوصله و تا اندازه ای فراموشکار شده. مادر هم که کلا خیلی فراموشی پیدا کرده و جدا از بالا رفتن سن فکر کنم عدم تحرک بدنی و روحی تاثیر زیادی روش گذاشته.
خلاصه که در نام با بهار داریم میریم جلو اما در حال هنوز نه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر