صبح از بس که کمرم سنگین بود و درد غیر متمرکز داشت خیلی بی حوصله و شاکی روز را شروع کردم و تو هم با ناراحتی زیاد بابت وضعیت من رفتی سر کار. بعد از اینکه رفتم کلی و وسايلم را پهن کردم و برای گرفتن قهوه به کرما رفتم در هوایی که تنها ۴ درجه زیر صفر بود و به همین دلیل برای این موقع از سال حسابی گرم و البته آفتابی کمی تا کافه راه رفتن و برگشتن به کتابخانه حالم را جا آورد. بهت زنگ زدم و گفتم که نگرانم نباشی و حالم بهتره. متمرکز درس خواندم و تو هم گفتی که خیلی خیلی سرت شلوغ هست. بعد از نهار- که یک سالاد بسیار دل انگیز و نابی بود که برایم درست کرده بودی- داشتم درس می خواندم که بهم تکست زدی که تری نمره های مقاله را داده و خلاصه دو نمره ی A گرفتی به سلامتی و جودیت هم بهت گفته که به احتمال زیاد فردا می توانی سفارش ریز نمراتت را بدهی. گفتی که رایان بلت هم از دانشگاه تورنتو بهت جواب داده که حتما برایت رفرنس لتر می نویسد. خلاصه که حسابی زدی توی خال و حالمون جا آمد. با اینکه گفتی و تاکید داری که بدون کمک من نمیشد. اما خودت هم می دانی که اگر مجبور نبودی که تمام وقت کار کنی خودت هم همین نتیجه را می گرفتی و الان اوضاع فرقی نداشت. فقط خیلی خوشحالم که بلاخره توانستم کاری را که باید برایت انجام می دادم در این مقطع جلو ببرم و حالا با اعتماد به نفس بیشتری هر دو باید روی تزهامون و با کمک من روی تزت تو کار کنیم.
بعد از اینکه ساعت ۵ از کتابخانه بیرون آمدم که برای ادامه ی درس بروم کافه ای بشینم و کمی فضا را عوض کنم و کمی هم راه بروم تا کمرم آرام شود بهم زنگ زدی که مرجان تماس گرفته و گفته که دکترش از پیش روی بیماری MS که داره بهش خبر داده و به همین دلیل داره برای یک مدت استراحت فردا به سانفرانسیسکو و پیش مریم میره و گفته اگر می توانیم امشب همدیگر را ببینیم. دختر خوبی است و خبر بدی. اما امیدواریم که همانطور که در تمام این سالها توانسته از پیش روی این بیماری به شکل خیلی موثری جلو گیری کنه اینبار هم موفق بشه و حالش خیلی زود بهبود پیدا کنه. خلاصه قرار شد که ساعت ۷ سسه نفری برویم گاستو و شامی دور هم بخوریم و کمی حال و احوال کنیم.
با اینکه قرار بود از دیروز ورزش کردن را جدی شروع کنیم- که البته دیشب هر دو با هم رفتیم پایین- و رژیم مناسب غذایی را هم رعایت اما امشب بابت مرجان با قائل شدن به یک استثناء کار را از فردا پی می گیریم. دیشب همینطور قسمت اول تاریخ ناگفته ی ایالات متحده را دیدی (من برای بار سوم) و البته لذت بردیم. کار را باید فردا شب دنبال کنیم و البته این جانب قرار است که از جمعه به سلامتی آلمانی را هم دوباره استارت بزنم و این مرتبه بی وقفه ادامه دهم. تا ببنیم که چه می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر