در آروما نشسته ام و دارم کار دیوید هاروی روی سرمایه ی جلد اول را می خوانم. ساعت ۶ هست و هوا سرد و کلی هم برف از دیشب آمده. تو سر کاری و قراره که بزودی بیایی خانه تا با هم به سلامتی برویم پایین و کمی ورزش کنیم.
صبح بعد از اینکه مرا به کرما رساندی و رفتی سر کار تا الان خیلی فرصتی نشده که با هم حرف بزنیم- مثل تمام این ایام که تو کلی کار داری و البته من هم در کتابخانه هستم- امروز کمی سرمایه را خواندم و بعد موقع نهار مصاحبه ای که روزنامه ی اعتماد با غنی نژاد کرده بود درباره ی زندگی اش. مملکت را کلا دو دستی داده اند به اینها. اما جالبتر از آن، بی شرمی و تحریف واقعیت است که با وقاحت ثبت ولی هر چند احتمالا فراموش خواهد شد. اینکه هیتلر هم سوسیالیست به معنای چپ کلمه می شود جالب است و از آن جالبتر مزخرفاتی که به خورد جوانترها و البته مرعوب شدگان خواهند داد.
مصاحبه ی طرف- با اینکه چند نکته ی قابل بحث و حتی دفاع هم داشت- و خواندن نوشته ی سرکوهی درباره ی منصور کوشان که دیروز پس از سالها چالش با سرطان نیرو و حیاتش تمام شد و صد البته درد کمر باعث شد که زودتر از کتابخانه بلند شوم و بروم سلمانی و خانه و کمی نرمش کنم و حالا هم که آمده ام آروما و خلاصه همین.
قرار بوده از امروز هم مراقب تغذیه و حجم و کیفیتش باشم و هم ورزش کنم و هم آلمانی را دوباره شروع. آخری که هیچ! اولی هم تعریفی نداشت و مانده ورزش که قراره با هم برویم.
فردا باید ادامه ی کار هاروی را بخوانم و پنج شنبه خلاصه و چکیده ی مقالات ارسالی برای کنفرانس HM و تو هم که حسابی تا آخر هفته درگیر کارهای شرکتی به سلامتی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر