دیروز صبح بعد از اینکه رفتیم کرمای دانفورد با هم و کمی با مامانت تلفنی حرف زدیم. تو من را رساندی ربارتس و خودت آمدی خانه. چند ساعتی نشستم و کمی کار کردم و بعد با کمردرد نه چندان شدید به خانه برگشتم. تو خانه را تمیز کرده بودی و کمی با جهانگیر حرف زده بودی و بهش بابت ایده ی راه ندازی رستواران کمک کرده بودی و چند تا لینک و پی دی اف مرتبط فرستاده بودی. من که آمدم خانه نهار دیر هنگامی خوردیم و بعد از نوشتن و پاسخ چند ایمیل از جمله تشکر از انا که برام روزنامه های اتاوا را آورده بود که یادداشتم را چاپ کرده بودند ساعت نزدیک ۷ بود که راهی درک هتل شدیم برای شنیدن موسیقی و دو خواننده ای که تو بلیط برنامه را گرفته بودی. قبل از رفتن ایمیلی همکارت در تلاس بهت تکست زده بود که اگر اشکال نداره من هم بیام چون دوست پسرم امشب کار می کنه و برنامه ای ندارم. رفتیم و امیلی هم آنجا بود. چند ساعتی سر پا در آن سالن کوچک اما جالب ایستادیم و بعد از سه ساعت هم کمر من درد گرفته بود و هم کلا خسته شده بودیم تصمیم گرفتیم برگردیم خانه. ایمیلی را سر راه تا خانه اش رساندیم. دختر خوبی به نظر می آمد و از تو خیلی تعریف کرد و از اینکه چقدر با حضور تو کار در دفتر سندی راحتتر و منظمتر شده و چقدر سندی از بودن تو خوشحال هست.
بعد از اینکه برگشتیم و کمی از سرمای بیرون فاصله گرفتیم حدود ۱۲ و نیم بود که خوابیدیم.
الان هم تو آبمیوه ی صبح را گرفتی برای خودمان و ریک و بانا و داریم برای صبحانه می رویم بیرون. قرار شد برویم و عطری را که برای تو گرفته ام عوض کنیم. بعدش من میرم کمی درس بخوانم در ربارتس و شاید بروم سلمانی. اما شب قرار شده با هم بریم سینما فیلم گلوریا که نامزد جایزه ی بهترین فیلم غیر انگلیسی زبان اسکار هم هست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر