۱۳۸۸ دی ۸, سه‌شنبه

گذر از نقطه ی بی بازگشت


هیچ وقت نمیشه کاملا مطمئن بود. در حالیکه تا دو روز پیش اوضاع و برنامه هامون بد نبودند از دو روز پیش به این طرف با توجه به داستان عاشورا و بعد از چند ماه کشته شدن دوباره ی مردم در خیابانها اوضاع و روحیه مون بهم ریخت. پریشب که تا ساعت 4 صبح بیدار بودیم و با ناباوری اخبار را دنبال می کردیم و بعد از دو سه ساعت خواب و بیداری دوباره پاشدیم و نشستیم پای اینترنت. با اینکه گفتم بریم از خونه بیرون و رفتیم اما تاثیر در حالمون نکرد. به هر حال نگرانی و آشوب فکری امان را از آدم می گیره.

عصر بود که دیدم کترین تیلور برام ایمیل زده که اگه فرصت داری چیزی برمون بنویس. خلاصه با اینکه برخلاف انتظارم خیلی سخت و کند پیش رفت و اصلا فکرم متمرکز نمیشد چیزی نوشتم و تو نشستی کمکم کردی تا بهتر و واضح تر بشه و فرستادیم برای الا که گفته بود صبح که بیدار شم ادیتش می کنم. وقتی داشتیم می رفتیم که بخوابیم ساعت از 3 صبح هم گذشته بود درست مثل شب قبل.

الا پیش از ظهر متن را برامون فرستاد و ما هم ایمیلش کردیم برای کترین و ازش بابت اینکه فضایی به اوضاع ایران در شبکه شون میده تشکر کردم. تم اصلی داستان این بود که این وقایع آغاز تازه ای برای دوطرف خواهد شد و احتمالا ما شاهد عبور از نقطه ی بی بازگشت هستیم. ضمن اینکه به نظر میرسه در شرایط فعلی بخش تندرو به این نتیجه رسیده که با هل دادن جامعه به سمت رادیکال شدن حداقل برای کوتاه مدت اوضاع به نفع آنها تغییر می کنه. فکر کنم که جواب پرسش "چه کسی از این وضعیت سود بیشتری خواهد برد؟" فعلا دولت باشه.

دیشب هم رفتیم خانه ی ناصر و بیتا که از مدتها قبل قرار بود یک شب بریم پیششون. ناصر سرماخورده و بی حال بود اما هرچه اصرار کردیم که بی خیال کباب درست کردن بشه نشد و خلاصه تا دیروقت نشستیم. باز هم دیر خوابیدن و بد خوابیدن امروزمون را هم تحت تاثیر قرار داده و با اینکه الان ساعت درست 12 ظهره و من آمدم دانشگاه و تو هم با همت عجیب گفتی میری استخر و رفته ای، اما خیلی رو فرم نیستیم.

امشب قراره مارک را ببینم و کمی با هم گپ بزنیم. کتاب "کمبریج کامپنیون ازرا پاوند" را هم براش هدیه می بریم. دوست خوب و قابل احترامیه.

بعد از استخر قراره بهم زنگ بزنی برای خرید بریم برادوی و بعدش هم برگردیم خانه. با اینکه برنامه داشتیم که درس بخونیم و ورزش کنیم و استراحت و با انرژی سال را شروع کنیم، فعلا که اوضاع روحی مون جالب نیست. امیدوارم در این چهار روز باقی مانده بتونیم هم نوشتنی هامون را به سامان کنیم و هم روحیه مون را مناسب.

هیچ نظری موجود نیست: