۱۳۸۷ دی ۱۷, سه‌شنبه

باز هم PGARC

امروز برای اولین بار درسال جدید آمدم به PGARC. صبح با هم آمدیدم تا محل کار تو و بعد از آنجا من یکسری به تفرجگاه فیشر زدم و آمدم اینجا. کارتت باز هم در را باز نکرد و نمی دانم چرا دوباره اینطوری شده. به هر حال با کمک آن خانم چینیه که از دوستهای تو هست و داره روی کاشیهای ایرانی برای دکتراش در باستانشناسی کار می کنه آمدم داخل.

ناصر و بیتا را هم بعد از چند روز دیدم و آنها هم گفتند که خیلی دلشون برات تنگ شده. شاید شنبه را برنامه گذاشتیم برای فستیوال موسیقی امسال با آنها رفتیم "دومین". قراره که دیگه اگه خدا بخواد و ماتحتم اجازه بده شروع به کار کردن و درس خواندن کنم. شاید که با گرفتن اسکالرشیپ برای دکترا بتوانم کمی از این روزها را که تمام بار زندگی بر دوشهای ظریف و زیبای توست جبران کنم.

فکر کنم بعد از تمام شدن ساعت کار تو با هم بریم "برادوی" برای ظاهر کردن چندتا عکس و فرستادنشون برای مادر.

هیچ نظری موجود نیست: