۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

اره ماهی

دیروز عصر بعد از پایان ساعت کار ن با هم رفتیم "برادوی" برای خرید و پس دادن فیلم. قرار بود بعد از چند روز تاخیر بلاخره چندتایی عکس برای همگی و به خصوص مادر چاپ و پست کنیم. موقعی که ن داشت از توی فلش عکسها را انتخاب می کرد دیدم یک عکس از من داخل حمام گرفته لخت مادرزاد بی آنکه من متوجه شده باشم. البته قبلا از این کارها کرده بودیم اما قرارمون این بود که بعد از کمی خندیدن به خودمون زود عکسها را تا یادمون نرفته پاک کنیم. اولش ناراحت شدم و به خودش هم گفتم که دیگه به این قبیل حرفهای تو اعتماد نمی کنم. اما بعد کمی خندیدیم و تا عکسها آماده بشن رفتیم "گلوریاجینز" قهوه و "پورچگیز تارت" خوردیم. قرار بود زود به خانه برگردیم تا برنامه ی تغذیه ایی که ن پیشنهاد داده را انجام دهیم.

می خواهیم مثل اولا که اینجا آمده بودیم تقریبا دو وعده ای بشیم تا هم وزنمون را کنترل بیشتری کنیم و هم سلامتتر بخوریم. خلاصه که از روز قبل ن دو تکه ماهی- فکر کنم اره ماهی بود- خریده بود تا روی چدن درستشون کنه، که چشم هیچکی روز بد نبینه. خونه رو بوی گند و دود برداشت. جوری که گفتم حالا تا یک هفته بو دریا میدیم.
شام بدی نشد. البته تو تراس نشستیم چون داخل رفتن معادل عملیات انتحاری بود. شب را با تهران حرف زدیم و تا صبح هم هر دو خیلی بد و ناراحت خوابیدیم.

الان ن بهم زنگ زد که داره میره خونه و پرسید آیا من هم میرم یا نه؟ باید این پست را تمام کنم و بعد برم. می دونم سالها بعد به این روزها با شادی و البته حسرت می خندیم و غبطه هم می خوریم. به هر حال منطق زندگی همینه. امروز هم چون کارت در ورودی کار نمی کرد در فیشر ماندم تا ن با ناصر چت کرد و برایم قرار گذاشت تا از کتابخانه به PGARC بیام. خوشبختانه در ساعت نهار ن رفته و کارتش را درست کرده و از فردا راحت میشم. این بهانه هم تمام شد تا بهانه ی بعدی برای درس خواند!!

هیچ نظری موجود نیست: