۱۳۹۵ مرداد ۶, چهارشنبه

کار مشترک با کریس

دیروز بعد از اینکه در اواخر جلسه ی آدورنوخوانی با کریس طرحم برای کار کردن و چاپ Adorno's Dictionary را بهش گفتم جدای از چند بار تشکر از اینکه او را هم در جریان گذاشته ام و دعوت به کار کرده ام، قرار شد از همین حالا استارت کار را بزنیم. قرار شد لیستی از مفاهیم را آماده کنیم و همزمان شروع به نوشتن کنیم. ضمن اینکه باید راجع به آدمهایی که قصد داریم برای نوشتن یک یا چند مفهوم دعوت به همکاری کنیم، از حالا فکر کنیم. به نظر دوست خوب و خصوصا همکار بهتری می آید. یکی از بهترین قسمت های داستان جدا از نگاه نسبتا نزدیکمان به کارهای آدورنو علاقه و اشتراک نسبی نگاه و سلیقه مان درباره ی سینما و تائتر است که باعث میشه حرف های جالبی در حین تلاش برای تفسیر کارهای آدورنوداشته باشیم.

دیروز بعد از اینکه تو را رساندم و ماشین را خانه گذاشتم، پیاده رفتم کافه ای که با کریس قرار داشتم و تا ساعت یک با هم نشستیم و خصوصا آخر کار که از ایده ام راجع به دیکشنری آدورنو گفتم خیلی با انرژی جلسه را تمام کردیم. از آنجا برای چک آپ شش ماه راهی دندانپزشک شدم که بابت محلولی که در انتهای کار بهم داد تا آخر شب حال تهوع داشتم و یا حداقل حس می کردم که این حال را دارم. از داندانپزشکی رفتم بانک تا برای مامانم به حساب بابک پول بفرستم. با توجه به داستان دندانپزشکی اش باید پول جداگانه ای از ماهانه اش می فرستادم. ۱۷۵۰ دلار آمریکا با احتساب کارمزد بانکی و... نزدیک ۲۴۰۰ دلار ما شد. تمام پولی که داشتم بعلاوه بخشی از پولی که باید به اعلاء پس بدهم را فرستادم و بدهی روی بدهی! اما چاره ای نیست و به قول تو خدا را هزار مرتبه شکر که امکان کمک کردن داریم و گرنه از نظر روحی به شدت داغون میشدم.

تا با حال دل بهم خوردگی برگشتم خانه ساعت ۴ شده بود و تو هم که روزهای سخت و اعصاب خرد کنی را داری با رفتن سندی ساعت ۵ عصر با پائولا رفتید کافه ای نشستید و تا تو کمی به درد و دل پائولا از کار و اخلاق غیر قابل تحمل سندی گوش بدی - جالب اینکه تو بیشتر از همه با این مشکل مواجه هستی - و بعد از اینکه برگشتی خانه تا آخر شب هیچ کار بخصوصی نکردیم. من که حالم خیلی خوش نبود و تو هم خیلی خسته بودی. با این احوال و با اینکه هیچ کار بخصوصی نکردیم تا خوابیدیم هم ساعت نزدیک ۱۲ شده بود.

الان بعد از اینکه تو را تا تلاس رساندم به آروما آمده ام و بعد از نوشتن این پست میروم ویکتوریا تا کار روی Kit Reader درسم را آغاز کنم که قرار بوده هفته ی پیش تحول دهم و احتمالا دو هفته ای دیگه تمام میشه. تو هم این سه روز را که به سلامتی تحمل کنی هفته ی بعد را خواهی داشت که جدا از دوشنبه اول آگست که تعطیل هست در کل هفته سندی نیست و از این نظر کمی کار و فضای تلاس راحتتر خواهد بود. نزدیک دو هفته ای هست که خاله فریبا و همسرش نجمی برای دیدن عزیز رفته اند ایران و تقریبا هر روز همگی آنجا دور هم هستند و فرستادن عکسها تو را خیلی سر حال میاره.
 

هیچ نظری موجود نیست: