۱۳۹۵ تیر ۲۱, دوشنبه

کادوی تولدم و قولی که داده ام

جمعه بعد از ظهر بود که تو زودتر از من برگشتی خانه و من هم که پیش از ظهر تکستی از کریس گرفتم که نوشته بود اگر امکان داره قرار فردا را به هفته ی بعد موکول کنیم، کمی در کتابخانه ویکتوریا درس و کمی هم متفرقه خوانی کرده بودم آمدم جلوی در کلی تا تو برایم کتابی بگیری و برگردیم خانه. بهت گفتم پس چرا از ایستگاه موزه نیامدی تا راحتتر به اینجا برسی که گفتی اول رفتم خانه کیفم را گذاشتم و بعد آمدم اینجا.

به خانه که آمدیم دیدم داستان از قراری دیگر هست. رفته بودی ایتون و برایم کادوی تولد گرفته بودی. کامپیوتر جدید آی مک تا آن طور که از من خواسته ای برایت تز و کتاب بنویسم. بعد از آن سفر رویایی به نیویورک این هم ادامه ی کادو و جشن تولدم بود و حالا که دارم این متن را می نویسم پشت این لپ تاپ هست و البته از جمعه تا امروز که دوشنبه نزدیک ظهر هست هنوز روشن نشده! دلیلش هم این بود که منتظر بودم تا زمانی پیش بیاید و با هم افتتاحش کنیم. تمام ویکند اما درگیر کارهای خانه و اکثرا بیرون بودیم.

شنبه برای اینکه تو برنامه هایت بهم نخوره بهت نگفتم که قرارم با کریس جابجا شده. صبح تو وقت در کلینیک پوست داشتی و بعدش هم با اوکسانا قرار داشتید تا نهار بیرون بروید و به کارهای خودتان و خرید خانه برسید. تا اوکی را رساندی خانه شان و برگشتی ساعت نزدیک ۵ عصر بود و تا شام درست کردی و فیلمی دیدیم وقت خواب بود. فیلم Eye in the sky را که قبلا دیده بودم برایت گذاشتم که می دانستم با توجه به سختی و سنگینی اش برایت جالب خواهد بود. اما بعدش باید چیزهای متفرقه می دیدیم تا کمی از سنگینی فیلم کاسته شود.

یکشنبه هم پیش از ظهر قدم زنان رفتیم Home Sense تا یکی دو تاپرور برای آشپزخانه و یک دست ملحفه بگیریم و بعد هم پیاده راهی قرارمان با بچه ها در رستوارن جک استور در خیابان فرانت شدیم تا علاوه بر نهار فوتبال یورو ۲۰۱۶ فینال بین پرتغال و فرانسه را ببینیم. بطور اتفاقی من و ریجز و مارک طرفدار پرتغال شدیم و خانمها شامل اوکی و سوزی و تو طرفدار فرانسه. بازی خسته کننده ای بود اما دیدنش دور هم بد نبود. در این جمع جز من و تنها ریجز هست که تا حدی از فوتبال سر در میاره و دنبالش می کنه، اما در مجموع برنامه ی بدی نبود و خوش گذشت. پیاده هم برگشتیم خانه و از وقتی که رسیدیم تا آخر شب که خوابیدیم درگیر کارهای خانه و تمیز کاری و آماده شدن برای هفته ی جدید بودیم.

این هفته، بعد از دو هفته که سندی نبود و البته ما هم مسافرت بودیم چند روزی، حدود یک ماهی سندی همینجاست و کار پرفشارتر و طولانی تر خواهد بود. اما قرار شده که تو حتما به برنامه ی رفتن به کلاس های مختلف ورزشی و شروع ورزش کردن ادامه دهی. من هم که بعد از دو سال تن پروری کامل که شامل درس نخواندن، روزش نکردن، تز ننوشتن، مطالعه درست منظم و سیستماتیک نکردن، رعایت نکردن و ... باید شروع به مراقبه کنم که این آخرین فرصت بازیابی است و بس.

دیروز پس از قهرمانی رونالدو گفت که از خدا متشکر است که بهش فرصت دوباره ای داد تا آرزویش را محقق کند.

من هم باید از این آخرین فرصتم استفاده کنم و به قولی که به تو دادم عمل.



هیچ نظری موجود نیست: