۱۳۹۵ فروردین ۹, دوشنبه

فرانک، شهاب و کیمیا

در دوشنبه ی عید پاک جدا از هوای مه گرفته و بارانی، تقریبا تمام شهر تعطیل هست و تو هم که از قبل با سندی و تمی قرار داشتید که امروز را سر کار نروید با فرانک و شهاب و دخترشان کیمیا که دیروز ظهر برای چند روزی مهمان ما هستند رفته ای به یکی از فروشگاه های بزرگ بیرون شهر تا آنها خریدهای مورد نظرشان را بکنند.

من در ربارتس هستم و با اینکه کلی درس و متن برای خواندن دارم و کار برای انجام حال و حوصله ای ندارم. شاید یکی از دلایلش خستگی باشد چون دیشب دیر خوابیدیم و صبح هم بابت سفارشی که داشتی زود بیدار شدیم و اول رفتیم تلاس تو سفارش ها را تحویل دادی و دوباره برگشتیم خانه تا تو با آنها به outlet بروی و من هم به کتابخانه بیایم. دیروز صبح هم بعد از تمیزکاری معمول خانه در روزهای یکشنبه تو راهی فرودگاه شدی و من هم کتابخانه. البته درسی نخواندم اما کمی مجله ورق زدم و یکی دو متن نسبتا جالب خواندم. از نوشته ای در New York Review of Books که درباره ی مشکلات خوانش قرآن توسط یک استاد آمریکایی گروه علوم سیاسی بود تا یکی دو متن در مجلات ایرانی درباره ی ابولحسن نجفی فقید. عصر برگشتم خانه که شما هم بعد از رسیدن از فرودگاه رفته بودید یورک ویل و کمی آن اطراف قدم زده بودید. شامی خوردیم و گفتیم و شنیدیم. شهاب و فرانک زوج خوبی هستند و با اینکه تقریبا از همه چیز حتی چیزهای اولیه در آلمان بی خبرند اما بچه های راحت و دلنشینی به شمار می آیند. فردا شب راهی کوبا خواهند شد که برای یک هفته ای هم آنجا خواهند بود تا از تعطیلات مدرسه ی کیمیا و امکان بلیط مجانی محل کارشان استفاده کنند و مسافرتی به این سوی آبها کرده باشند.

این هفته باید روی استدلالی که می خواهم از آدورنو در مقاله ی بنیامین استفاده کنم کار کنم و هفته ی بعد نوبت متون خود بنیامین هست. تو هم این هفته بجز امروز که سر کار نرفتی جمعه را نخواهی رفت تا هم به دفتر بیژن بروی بابت کارهای تکس سالانه و هم به دانشگاه بیایی تا به جلسه ای که درباره ی فوق دکترا و امکانات کار و ... بعد از PhD هست و من بابت کلاس ها نمی توانم شرکت کنم بروی. اگر فرصت کنیم هم یکی Documentary برای دیدن در این هفته انتخاب کرده ام که ببینیم. البته برنامه ی امشب بردن این بچه ها به رستوارن ترونی است و تا فردا که به سلامتی راهی کوبا شوند درگیر مهمان ها خواهیم بود.
 

هیچ نظری موجود نیست: