۱۳۹۵ فروردین ۲, دوشنبه

چیدن میوه ز باغ تو در سال نو

سال نو سلام
روز نو و آفتاب نو سلام

عجب سال زیبایی را شروع کرده ایم به میمنت و شادی، به سلامتی و سرخوشی من و تو. شنبه شب با مهمان هایی از گوشه و کنار دنیا سال را نو کردیم و این متفاوت ترین تجربه ی تحویل سال بود.اوکسانا از روسیه، ریجز از برزیل و ژاپن، سوزی از کانادا، کریس از هلند و کریستی از آفریقای جنوبی. شب خیلی خوبی بود. کریس و کریستی زودتر از همه رسیدند و بعد هم سوزی با شیرینی و شراب و گل سنبل به دست، اوکسانا و ریجز طبق معمول یک ساعت دیرتر آمدند و کلی هم شراب آروده بودند تا تست کنیم و برای مراسم عروسی شان انتخاب. البته آنقدر دیر آمدند که کار به تست کردن تمام بطری ها نکشید و آخر شب به اصرار آنچه که مانده بود را دادم تا ببرند، چه اینکه من و تو اگر فرصتی دست می داد شاید در ماه یکی دو بار شرابی می نوشیدیم و از امسال حتی تصمیم گرفته ایم همین اندک را هم اندک تر کنیم.

اما قبل از رسیدن مهمانان، اولین عیدی خود را از آنا دشت کردیم که طبق معمول همیشه به فکر دوستانش و خصوصا ماست و به همین علت هم یکی از عزیزترین دوستان ما. گلدانی پر از گل بهاری که بی نظیر بود و خانه در آستانه ی سال نو گل باران شده بود.

تا پیش از شام که شامل چند غذای متفاوت بود - از آنجا که کریس وجترین هست و کریستی ویگن - کلی حرف و گپ زدیم و از چیزهای مختلف گفتیم و شب خوشی را داشتیم و بعد از شام هم کمی از سیاست و داستان های اخیر در برزیل و آمریکای لاتین حرف به میان آمد و خلاصه که از سینما و تائتر و کتاب تا مسافرت و سیاست و آشپزی گفتیم و شنیدیم. بعد از سال تحویل نزدیک ساعت یک بامداد بود که مهمان ها رفتند و تازه کار ما شروع شد. از تمیزکاری خانه و شستن ظرفها تا با آمریکا و ایران صحبت کردن. مامانم و امیر با خاله و تهمورث پیش مادر بودند و تصویری و کوتاه با همگی حرف زدیم. مامان و بابات و جهان با یکی دو مهمان خانوادگی هم شمال بودند و با آنها هم تلفنی. اما پیش از تلفن ها فال سال نو را که کنار میز سفره ی هفت سین گرفتیم بهترین نیت ها را کردیم و به امید سلامتی و آرامش، دل خوش و لب خندان، مهمان خواجه ی شیراز شدیم که گفت: گر من از باغ تو يك ميوه بچينم چه شود ...
و البته لبخند تو بابت آمدن اسم "می" در غزل امسال مان. 

دیروز یکشنبه، روز اول سال، هم روز شروع کارهایی بود که نه تنها به تو که به خودم هم نشان دهم باید تغییر کنم و می کنم. با هم رفتیم هتل چهارفصل و از ماساژ طبی، سونا و استخرش استفاده کردیم و در راه برگشت با اینکه حسابی خنک بود پیاده به هول فودز رفتیم و از آنجا به ایندیگو و امسال را با خرید کتاب و میوه شروع کردیم. اما اولین خرید سال جدید بلیط سخنرانی آلن بدیو در تیف بود که در نیمه ی ماه می بعد از تولد تو خواهد بود و جالب اینکه قیمتش هم با توجه به تخفیف دانشجویی شد ۲۱ دلار. نه تنها عدد و مراسم که دیدن و شنیدن سخنران را به تنهایی به فال نیک گرفتم و می دانم که باید از امسال سال ویژه و خاصی بسازم.

شب نان مخصوص خودت را درست کردی و امروز با اینکه قرار بود سر کار بروی اما تصمیم گرفتی این بیست و یکم را ۲۱ مخصوص من کنی و ماندی خانه. صبحانه ی متفاوت را از امروز شروع کردم تا هم از نگرانی تو و خودم بابت مشکلات قندی در آینده پرهیز کنم و هم حس خوب شروع را حفظ کنیم. نبود ده روزه ی سندی که به تعطیلات رفته حسابی به من و تو چسبید چون تو هم کارهایت را بیشتر از خانه انجام میدهی و حسابی از وقت گذراندن با هم و در کنار هم داریم لذت می بریم. از امروز ورزش و زبان و درس به دستور هر روزه ی کارم اضافه میشود و برای تو هم جدا از مشترکاتی که با هم باید تجدید کنیم مثل ورزش و رمان خواندن و دیدن فیلم مستند و گوش سپردن به نوای موسیقی کلاسیک و جاز و بلوز، آغاز پیانو نواختن در آستانه ایستاده است.
 
عصر به دیدن آشر خواهم رفت که برایم نامه ی معرفی بابت اسکالرشیپ های سوزان مان و پرووست نوشته و فردا هم به دانشگاه خواهم رفت برای دیدن Eve تا ببینم او چه پیشنهادی دارد برای این بورسیه ها. از یک طرف شانس خوبی دارم و از یک طرف فکر می کنم حرف آشر و تو درست تر است که خودم را مقید به محدودیت های این بورسیه ها نکنم و بیشتر بر Plan B متمرکز شوم. امیدوارم خبر خوبی در آغاز سال نو از OGS  بشنوم و آنگاه انتخاب پلن دوم برایم قطعی خواهد شد.

امروز قاعدتا باید در آمستردام و کنفرانس آدورنو می بودم اما جدا از این کنفرانس، باید از کنفرانس رم و استانبول هم بابت مخارجش صرف نظر کنم. البته رفتن به یکی از اینها با کمی سخت گیری شدنی است- خصوصا که دانشگاه هم بخشی از هزینه را پرداخت می کند. اما احتمالا در آینده حتی کمترین هزینه هم می تواند برایم تعیین کننده شود. خصوصا که به احتمال زیاد هما تصمیم به برگشت به LA را گرفته و ...

اما از این حرفها می خواهم صرف نظر کنم و نه فقط برای امروز و این ایام که اساسا برای همیشه و تا حد ممکن. می خواهم و باید سطح پروازم را بالاتر ببرم. باید موجب اطمینان خاطر تو و اطرافیان و عزیزانم باشم و باید بتوانم که به خودم ثابت کنم که این من و تو بودیم که از کجا تا به کجا آمده ایم و قرار است به آن افقی برسیم که حتی تصورش هم روزگاری برای ما و بسیاری دیگر نا-ممکن بود و آن روز اما نه تنها ممکن الوجود که لازم الوجود شده است. به امید این روزها و دیدن آن ایام.

سال نو سلام
روزگار و آفتاب نو سلام

هیچ نظری موجود نیست: