۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه

که این نور عشق است که می ماند و بس

آخرین روز سال ۹۴ هست. شنبه ظهر، آفتابی اما سرد. امشب مهمان داریم به مناسبت سال تحویل. اوکسانا و رجیز با سوزی خواهند آمد و کریس و کریستی را هم به پیشنهاد تو دعوت کردم تا با آنها بیشتر آشنا شویم. رفته ای سن لورنس مارکت تا ماهی برای شام بخری و من هم بعد از این پست تمیزکاری خانه را در دستور کار دارم. صحبت از دستور کار شد و دوست دارم بجای کارهای نکرده و اشتباهات تکراری و تعویق های از روی تنبلی که تقریبا تمام سال ۹۴ را خصوصا برای شامل میشود حرف نزنم و بجای آن از دستور کارهای پیش رو در سال جدید و تجربه های یکه و کارهای یگانه ای که قرار است به امید خدا با هم و در کنار هم موفق به انجامشان شویم بنویسم.

از اینکه از همین فردا یعنی اولین روز بهار، به سلامتی، بهار تازه و نویی را به معنای حقیقی کلمه آغاز کنیم. بهار، سر آغاز و فصل اول. سلامتی اولین خط لیست را به خودش اختصاص داده است. ورزش و تغذیه و تحرک. برای این کار البته جدا از برنامه ریزی و عزم جدی، باید توجه به امتداد مسیر و بنابراین صبوری در کار داشته باشیم. تنظیم اولویت های کاری برای تو و درسی برای من رتبه ی دوم است. آرامش کلید کار خواهد بود و اساسا پایبندی به برنامه ها شرط تضمین پیش برد آنهاست. رسیدن به سلامت روح و جان، تنها با خوشی و عیش مدام میسر است، که آن هم برای من و تو یک معنا بیشتر ندارد: با هم و در دل هم بودن.

امسال تصمیم دارم نه مرد دیگر که انسانی بهتر و مردی برتر شوم: کار بیشتر، استرس کمتر، دقت بالاتر و تمرکز عملی بر پیگیری و انجام برنامه هایم و در نهایت بهره وری بیشتر. ایستادن بر روی اصول که در عین سخت بودن، لذتبخش هم خواهد بود اگر تعهد به انجامش واقعی باشد. دوری از میان مایگی، آفتی که در یکی دو سال اخیر به شدت گریبانگیرم شد. تلاش برای ساختن و پرداختن آنچه که هنوز هم فکر می کنم اندکی استعداد و توان و صد البته امکاناتش را دارم. در یک سلسله کلام: نظم و نظم و نظم، کار و کار و کار. و البته اینگونه نه تنها شادی و سعادت که عشق و زندگی هم پر توان تر و ریشه دارتر خواهد شد.

تصمیم دارم که برای تو همراه و همدل و همسر بهتری باشم. نگرانی هایت را کمتر کنم و پشتگرمی هایت را بیشتر. اگر دست گیرت نیستم دست بندت نباشم. کمکت کنم تا بیش از هر چیز به سلامتی جسم و جلای روحت بیافزایی و در کنار تو و با هم ببالیم. که نیک می دانم امسال سال ماست. سال تو و من. سال عشق مان سال عشاق دنیا. نه فقط چون ۱۵ سال از ازدواج رسمی مان می گذرد و نه فقط چون ۱۰ سال از زندگی در کشورهای دیگر را پشت سر می گذاریم که اینها جذاب اما اساس نیستند. بن و پایه اما عشق یگانه ی ماست و امسال سال عشاق دنیا.

برای همه بهترین آرزوها را دارم و برای تو بهتر از همه.

می خواهم که بهتر و برتر شوم و بیازمایم خودم را در یادگرفتن این نکته که هر روز فرصتی است برای بجا گذاشتن اثری و ردی انسانی تر بر دنیای کوچک و بی کران. می خواهم از فرصت زیستن عاشقانه ام در کنار تو به شاعرانه ترین حال و چشم نوازترین رنگ وجود استفاده کنم و نشان دهم که می توان دلباخت و فهمید که باختن عاشقانه نهایت دریافتن است، یافتن دلی دیگر. دل عاشق تو که بنیاد عشق یگانه ماست.

می خواهم شعری را که در باطن به غایت عاشقانه است وصله ی این سال کهنه کنم و به پا خیزم به خوش آمد سال نو و سلام گویم به آغاز بهار که این بهار، بهاری دیگر است. بهار است و بهار تمام عاشقان مبارک. این آغاز فصل تازه ی زیست و زندگی عاشقانه ماست.

به یاد روزهای رفته، به یاد رفتگان، به یاد عمران صلاحی که چه بسیار از او آموختم و با سلام به تو به زندگی مان به عشق مان به روزگار و بهار نو به سال تازه و ایستادن در کنار هم - هر چند به ظاهر تنها بودنمان در دل این همه سال تنهایی - اما استوار ایستادنمان و حالا الگو و راهنما شدن مان. که این نور عشق است که می ماند و بس. 

--------------------------------


قطار می گذرد از کنار خانه ما
و گیسوانش را
 به پشت می ریزد
همیشه بوی سفر می آید
درون واگن باری، همیشه چیزی هست
درون واگن باری، هزار گونی غربت
هزار کیسه تنهایی
و جعبه هایی از خاطرات گرد گرفته
جدار واگن چوبی
اگر شکوفه دهد، از شمال می آید
اگر شراره دهد، از جنوب می آید
اگر سپیده دهد...
اگر ستاره...
مرا محاصره کن ای مه شکفته جنگل!
مرا محاصره کن ای نسیم طعم تمشک!
مرا محاصره کن ای چراغ آبی دریا!
مرا محاصره کن، مثل یک جزیره غمگین

هیچ نظری موجود نیست: