۱۳۹۴ بهمن ۳۰, جمعه

هیچ آورد

بعد از کلی قسم و نذر و دعای سحرگاهی و چله نشینی و هزارتا قول و قرار، دوباره یک هفته تمام را بی هیچ دستاوردی پشت سر گذاشتم. دستاورد که هیچ، هیچ نوع "آوردی" در کار نبود.

جمعه ای خاکستری و سرد را داریم و تا یکی دو ساعت دیگه همین اندک نور در آسمان هم به محاق خواهد رفت. دارم یک قطعه ی خیلی خوب جاز گوش می کنم در این عصر دلگیر به اسم:  Hittin' the Jug

این هفته تو به شدت درگیر کارهای تلاس در ماه فوریه و مراسم یادبود همکار فقیدتان جو گودبام بودی. در سه شب گدشته ساعت از ۹ گذشته بود که آمدی و تقریبا به هیچ کار دیگه ای هم جز استراحت نرسیدی.

من اما ولگردی اینترنتی، کمی مستند نگاه کردن، کمی برنامه ریزی و کتاب بازی و ... و در نهایت هیچ!

دیروز بطور اتفاقی متوجه ی کتابی شدم که قرار است به زودی توزیع شود و آنقدر به پروژه ی کاری ام - پروژه ی خیالی در واقع چون کاری که نمی کنم - نزدیک بود و آنقدر چارچوب استدلال و فصول و بخش بندی هایش نزدیک آنچیزی بود که من قصد دارم انجام و تحویل دهم که شوکه شدم. بخش عمده ای از کاری که می خواهم بکنم بنا به گفته ی آشر در نو و بدیع بودن رویکردم به آدورنو و بدیو و و سوژه ی دموکراسی است و این کتاب از قرار داستان را به کلی جابجا خواهد کرد. حالا منتظر نشسته ام تا به کتابخانه ها برسه و ببینم دقیقا چه رویکردی داره و من باید چه بکنم.

امشب قرار بود با کیارش و آنا برنامه ای بذاریم چون از قرار سالگرد دوستیشان هست اما خیلی حال و حوصله نداشتم و قرار شد برنامه را به یکشنبه شب موکول کنیم که برای خودمان هم سالگرد خبر سفارت کانادا در سیدنی است. این هم یکی دیگه از ۲۱ های معروف ما.


امشب اما احتمالا فیلمی ببینیم و دوتایی کمی از دلتنگی این هفته که حسابی وقتمان را گرفت بکاهیم.

هیچ نظری موجود نیست: