۱۳۹۴ آذر ۲۴, سه‌شنبه

دیدن خانواده

با اینکه یک ویکند آرام و لذت بخش در کنار هم داشتیم و هر چند این چند روز سعی کردم که استراحت کنم اما هنوز سرماخوردگی و بی حالی دست از سرم برنداشته و حسابی گرفتارم کرده.

سه شنبه هست و به سلامتی تا چند ساعت دیگه راهی فرودگاه میشویم برای دیدن خانواده در این سر و آن سر آمریکا. بیش از دو هفته در سفر خواهیم بود که امیدوارم علیرغم این همه هزینه ی حالی و مالی حداقل در کنار هم دوره و ایام خوبی داشته باشیم. مامانم که دو روزی هست رفته پیش مادر تا این ۶ روز را در کنار هم باشیم و سه شنبه ی بعد هم ما راهی فلوریدا خواهیم شد.

این چند روز مریضی باعث شد که همان هیچ کاری که نمی کردم به هیچ مطلق تبدیل شود و نه تنها از نظر درسی که اساسا از هر نظر دیگه ای حسابی از تمام برنامه هایم عقب بمانم. اما با تمام این اوطاف ویکندی که با هم و توی جان هم بودیم خیلی بهمون چسبید. اتفاقا بعد از مدتها دو فیلم هم در سینما دیدیم که احتمال شهره شدن در اسکار و گلدن گلوب هم دارند اولی Carol و دومی هم Spotlight. باز گلی به جمال دومی، کرول که خیلی معمولی بود - هر چند بازی های خوبی دیدیم اما در نهایت خیلی متوسط و حتی کمتر به چشم آمد. Spotlight البته از آنجایی که من را به ایام کار در ایران برد و یاد و خاطراتی را برایم زنده کرد، و البته داستان حساستر و جذابتری هم داشت بیشتر به دلمان نشست. اما در دوره ای که سیاست و ادبیات و هنر و همه چیز چنین پیش پا افتادگی را پیشه کرده اند چه انتظاری از سینما که اتفاقا از هر کدام از آن هنرهای دیگر شش گانه به این معنی دم دستی تر و توده ای تر است.

دیشب تا دیر وقت سر کار بودی و من هم سه ساعتی را با رسول بعد از مدتها کمی گپ درست و حسابی راجع به ادبیات و سینما و ... زدم و با اینکه بی حال بودم و به شدت سرفه و عطسه داشتم اما چون آخرین بار کمی بابت حرفهای سیاسی و اجتماعی از هم مکدر شده بودیم، گپ و گفت خوبی بود.

امروز صبح هم تو را با سفارش هایی که باید تحویل می دادی تا تلاس بردم و از آنجا تا یورک ویل بردمت و حالا هم ایتون سنتر هستی برای اینکه کمی به خودت برسی تا به سلامتی بیایی و راهی فرودگاه شویم. البته از آنجایی که یکشنبه در بادی بلیتز زیادی به کمرت فشار آورده ای مجبور شدی یک وقت اضطراری از مطب کریس بگیری و پیش از رفتن به فرودگاه یک کمی روی درد کمرت کار کنی. این دو روز چند بسته لباس و غذا و ... دونیت کردیم که زمان اصلی این کار خصوصا در طول سال است و ایام کریستمس. اما به قول معروف این مهم نیست که از Thanks giving تا Christmas چی می خوری مهم اینه که از Christmas تا Thanks giving چطور می گذرانی. فعلا اولویت اصلی دیدن مادر هست که خیلی افت کرده و امیدوارم خدا سایه اش را بالای سر همه ی ما حفظ کنه و بعد از آن مامان و امیر و سایرین. 

خلاصه که با به تعویق افتادن تمام کارها و برنامه ها، امیدوارم که سال جدید پیش رو سالی باشد از این نظر تماما و یکسره متفاوت با این ایام. تصمیم که چنین دارم تا عزم و اراده چقدر با این خوش خیالی ها همراه شود مهم است. که به قول کافکا:

You are the exercise, the task. No student far and wide.



 

هیچ نظری موجود نیست: