۱۳۹۴ مرداد ۲, جمعه

رفت و آمد

دیروز هم درسی نخواندم. نیم نگاهی به یادداشتهایم برای مقاله ای که قصد نوشتنش را دارم (قصد کرده ام مثل نیت کردن از عمل اما فعلا هیچ خبری نیست) انداختم و دیدم خیلی بیشتر از آنچیزی که فکر می کردم کار خواهد برد. الان هم که جمعه ظهر هست و تازه از رساندن تو و روغنکاری ماشین و کافه رسیده ام کتابخانه ی مرجع و بعید می دانم امروز هم کاری از پیش ببرم. شب خانه ی اوکسانا و رجیز دعوت هستیم و مارک هم میاد. در واقع یکی از دوستان اوکسانا با خانواده اش آمده اند اینجا برای اقامت و فعلا برای اینکه خیلی اول کار خرج نکنند چهار نفر آدم با ۹ چمدان به همراه اوکسانا، رجیز و واگنر که خودش دو تا آدم انرژی می بره در یک واحد ۷۰ متری سه تا مهمان هم دعوت کرده اند و شبی خواهد شد.

فردا شب هم قراره با آیدا و خانواده اش که آیدین و آریو هم از ایران رسیده اند جایی دور هم جمع شویم و از یکشنبه هم دنی مهمانمان خواهد بود تا چهارشنبه و قراره که یکشنبه ببریمش نایاگرا آند لیک و از دوشنبه هم به سلامتی مامانت برای چند ماه مهمانمون خواهد بود و کلی رفت و آمد پیش رو خواهیم داشت. اتفاقا بهت گفتم شاید خیلی هم بد نباشه برای من که با هر بهانه ای سر ظهر بجای کار کردن و نشستن در کتابخانه راهی خانه نشوم.

از آمریکا هم خبری خاصی نیست. بابک برایم دو روز پیش چندتا از عکسهای خودمون از اولین سفرش به ایران را تکست کرد که جالب بود و امیرحسین هم دنبال کار هست و مصاحبه اش بد پیش نرفته اما طرف بهش گفته که تجربه ی مدیریت در رستورانی که بار هم داشته باشه خیلی ضروریست. خانه آذر و همسرش برای یک ماه رفته اند ایران و مادر و مامانم هم بد نیستند. رسول قراره برای سه هفته بره ترکیه و خانواده اش هم از ایران میروند آنجا که دور هم باشند و خلاصه همه چیز به نظر آرام میاد. البته جز احوال درونی من که به قول لورکا خاطرم در آتش است.

هر چند جز خوشحالی و شاکر بودن از آنچه که داریم و دارم نباید لحظه ای تردید به خودم راه دهم که می دانم همه چیز بابت رفتن در مسیری که خودم انتخابش کردم آماده است جز خودم و کسی هم نمی تواند کاری کند جز خودم.

از سر کار تو هم خبر خاص این بود که بالخره جو تصمیم گرفته که سوزان را در طی روزهای آتی کله پا کنه و از تو خواسته اند تا پیدا کردن فرد جدیدی برای آن پست جنیفر و دستیار سوزان را سوپروایزری کنی. گفتم کارهای خودت کم بود حالا داستانهای جو هم اضافه شد. اون هم درست موقعی که قراره کمی بابت آمدن مامانت وقتت را آزادتر کنی.

هیچ نظری موجود نیست: