۱۳۹۳ مهر ۲۴, پنجشنبه

قرارداد رسمی

دیشب هم دیرتر از معمول آمدی خانه. البته معمول این دوره شده ۷ به بعد. اما وقتی رسیدی خانه گفتی که پیش از آمدن سندی صدایت کرده و گفته بیا و قرارداد رسمی کار در تلاس را امضاء کن. با اینکه از جزییاتش خبر داشتیم اما انتظارش را نداشتی که ظرف این روزها این اتفاق بیفته.

خلاصه که به سلامتی آنچه که می خواستی انجام شد. قرارداد رسمی در جایی که دوست داری و با همکارها و خصوصا رئیس مورد علاقه ات که جدا از غرولندی که من البته به جا و به حق می کنم دوست خوبی است و هم هوایت را دارد و هم می داند که چقدر به فکرش هستی. مثلا همین امروز برایش از دکتر *نچروپت* وقت گرفته بودی و به زور فرستادیش که خیلی هم دوست داشت و راضی بود. خلاصه که خدا را شکر آنچه که دوست داشتی و داشتیم اتفاق افتاد و به سلامتی قدم بزرگ و صد البته تعیین کننده ای در زندگیمون برداشتی. خصوصا که پس از اتمام دانشگاه و فارغ التحصیلی بدون این کار و این در آمد مسلما توان ادامه را نداریم. طبق معمول زندگی ما بر شانه های استوار و ظریف تو سوار است و اراده ی توست که پشتوانه زندگی و بنیاد کاشانه ی ماست.

این بود که برای شام با هم رفتیم برای گرفتن جشن این اتفاق فرخنده به ترونی و تازه برگشته ایم. پس از مدتها تو کمی شراب نوشیدی و من هم کلی خوردم. آنقدر این مدت خورده ام و ورزش نکرده ام که دوباره وزن و هیکلم بهم ریخته. تصمیم تکان خوردن بعدی با من است که پیشاپیش گرفته ام. به امید خدا از سه شنبه ۲۱ اکتبر شروع می کنم. تمام کارهای عقب افتاده را استارت میزنم و شکل تازه و سر و سامانی به این وضعیت خواهم داد. از ورزش و تغذیه مناسب تا آلمانی و نوشتن و خواندن.


هیچ نظری موجود نیست: