۱۳۹۳ تیر ۳, سه‌شنبه

فوتبال خوب

تازه متوجه شدم که چند روزه که اینجا نیامدم و چیزی ننوشتم که هم می تواند نشانه ی شلوغی و گرفتاری و کمبود وقت باشه و هم تنبلی و بی کاری. در واقع ترکیبی از هر دو هم بود. برای همین خیلی سریع از این چند روز گذشته بگویم که هر چند از درس و بحث و مشق خبری نبود و از زبان و مجله و مقاله خوانی و رمان هیچ اما از فوتبال و حواشی آن اوضاع خوب بود.

شنبه بازی ایران و آرژانتین بود و با اینکه چند جا هم دعوت به رفتن شده بودیم اما من ترجیح می دادم در خانه خودمان دو نفری بشینیم و ببینیم. عجب بازی خوبی بود و با اینکه با برد آرژانتین و گل دقیقه ۹۱ مسی و اشتباه داوری تمام شد اما ایران نباخت. بازی شد که در روحیه مردم خیلی تاثیر مثبت گذاشته و هر چند من امیدوار نیستم اما مردم را به نتیجه گیری در بازی فردا با بوسنی و صعود ایران امیدوار کرده.

بعد از بازی راهی خانه اوکسانا و رجیز شدیم. سوزی هم آنجا بود و نهار دیروقت دور هم خوردیم و دسر هم کیکی که تو درست کرده بودی. من و رجیز بیشتر از جام جهانی گفتیم و خصوصا از او درباره ی فضا و اعتراضات اجتماعی و سیاسی در برزیل پرسیدم. اتفاقا امروز ساعت ۷ هم دوباره همگی با برنامه ای که اوکسانا و تو ریخته اید بابت آمدن تونی قراره که در دیستلری دور هم جمع شویم.

یکشنبه حدود ظهر بود که از خانه رفتیم منطقه ای پر درخت در دل شهر نزدیک خودمان که تو از همکارانت شنیده بودی و در حقیقت پارکی بود میان اتوبان ها. چیزی شبیه تپه های داودیه در تهران. کمی پیاده روی کردیم و یک ساعتی هم با ایران حرف زدیم و برای شام و نهار رفتیم محله ی ایتالیایی ها تا تجربه دیدن بازی در جمع طرفداران یک تیم را ببینیم. بازی پرتغال با آمریکا بود و خلاصه از بس عربده کشیدند و سیگار دود کردند که هر دو با سردرد برگشتیم خانه. اما در نهایت تجربه ی جالبی بود.

طبق معمول تو که سر کار هستی و دیروز بعد از اینکه تو را رساندم رفتم دکتر بابت جواب آزمایش خالی که برداشته بود و گفت که مشکلی نیست و همه چیز خوبه. به تو زنگ زدم و داستان را گفتم و از اینکه چیزی بهت نگفته بودم تعحب کردی اما گفتم که نمی خواستم نگرانت کنم بابت چیزی که هنوز معلوم نیست و تشخیصی که تنها بر اساس شواهد غیر آزمایشگاهی داده شوده بود. خلاصه که عصر آمدی خانه و کمی ورزش کردیم شب فیلمی دیدیم و کمی حرف زدیم و تا خوابیدیم ساعت از یازده گذشته بود. امروز هم من بعد از اینکه تا ایستگاه قطار همراهت آمدم و تو به سلامتی راهی تلاس شدی من در کرما بعد از قهوه نگاهی به یکی از متن های بدیو انداختم و برگشتم خانه برای ورزش و دیدن فوتبال و خلاصه انجام هر کار غیر مرتبطی جز کار اصلی خودم.

هیچ نظری موجود نیست: