۱۳۹۳ خرداد ۲۰, سه‌شنبه

آغاز چهاردهمین سال با رنگ لاجوردی

دیروز عصر بعد از اینکه رفتم پست و پاس خودم را گرفتم در راه تلفنی با رسول حرف میزدم که به سلامتی امتحان زبانش را قبول شده بود و برگشتم خانه و کمی ورزش و بعد آمدم دنبال تو جلوی تلاس و با هم رفتیم دیستلری و ال کاترین رستوارن مورد علاقه تو برای جشن گرفتن و خوش حالی کردن که انتظار سالیان به سر آمد. من پاکت تو را باز کرده بودم و تو هم پاکت من را. عکس گرفتیم و کلی گفتیم و خندیدیم و خلاصه که جشن گرفتیم به سلامتی.

شب هم که برگشتیم خانه با مادر حرف زدیم و مامانم و البته به مادر نگفتیم چون منتظره که به محض گرفتن پاس ها بریم دیدنش و از نظر مالی فعلا امکانش نیست. شیرینی و چای و خلاصه خانه هم ادامه جشن مون بود.

امروز صبح بعد از اینکه تو راهی شرکت شدی من رفتم کلی و بساطم را آنجا پهن کردم و بعد برای صبحانه که قهوه ی کرماست رفتم آنجا و حالا هم قبل از برگشت به کلی گفتم این پست را بگذارم و به سلامتی راهی زندگی جدیدمون بشم.

امروز سالگرد عقدمون هست و در واقع دیروز شبش بود و وارد چهاردهمین سال رسمی شدیم به سلامتی. چه شبی. شبی که پاس ها و گذرها را گرفتیم. خیلی چیزها را پاس کردیم و از خیلی چیزها گذشتیم تا به اینجا برسیم. اینجا که جای ما بود و انتظارش را داشتیم. و طرفه اینکه تازه شروع شده همه چیز از اول آنطور که می خواستیم و می خواهیم که بچینیم و جلو ببریم. تنها باید با خوشی، سلامت، صبر و کوشش آجرهای این بنای باشکوه را در کنار هم برای سالها و سالها و سالها بگذاریم و بالا برویم که این است آنچه شایسته ی زیباترین زندگی ها و بایسته عمیق ترین عشق هاست. عشق و زندگی ما.

مبارک مان باشد. آغاز این سال جدید و پیوند فرخنده.

دوستت دارم بهترین هدیه عالم. بهترین یار. بهترین مونس و عشق. عزیزترینم مبارک مان باشد سالگرد ازدواجمان و در دست گرفتن زیباترین لاجوردی عالم به دستمان.

هیچ نظری موجود نیست: