۱۳۹۲ شهریور ۲۸, پنجشنبه

شام آخر


الان که دارم این پست را می گذارم تو برای مصاحبه ی دوم و اصلی با تلاس قرار داشتی و داری احتمالا جواب به سئوالاتشون میدی به سلامتی. به این کار- با اینکه تنها ۱۵ ماهه هست- و کار در تی دی خیلی امیدواریم البته هر دو خیلی رقابتی هست و خیلی هم معلوم نیست که پستی که دارند برایش مصاحبه می گیرند به این زودی ها خالی بشه. به هر حال برایت آروزی موفقیت و دعای خیر و سلامت می کنم.

من هم امروز کمی در کتابخانه به خواندن لویناس درباره ی هوسرل گذراندم و بعد آمدم خانه کمی ورزش کردم و حالا هم کمی آلمانی می خوانم و تکالیف را انجام میدهم و به گوته خواهم رفت.

فردا جمعه هست و مطابق معمول این چند سال جمعه ها کلاس برای تدریس دارم. تو هم که به سلامتی آخر هفته را طی می کنی و احتمالا آخرین هفته ی کاری در دفتر تام که تازگی متوجه ی درست بودن حرف همه راجع به رابطه ی او با لیز شده ای و این موضوع خیلی ناراحتت کرده. بنا به برنامه ریزی خوب خودت قرار شده که دو هفته ی اول اکتبر را مرخصی بگیری تا هم به درس و نوشتن یکی از مقالات تری برسی و البته متنی که برایت ترجمه بهت داده از فرانسه به انگلیسی و هم کمی استراحت کنی.

دیروز به دانشگاه رفتم و هم با آشر و هم با دیوید ملاقات کردم که خیلی خوب بود و خصوصا دیوید که گفت نگران عقب افتادن مقالاتم نباشم و شروع کنم به کار کردن. آشر هم درباره ی کلاس لویناس و اینکه این فرصت خوبی برای من خواهد بود تا با نحوه ی هدایت بحثها به سمت مورد نظرم در کلاسهای درسی که در آینده خواهم داشت بیشتر آشنا شوم. شب هم با هم به خانه ی کیارش رفتیم تا با خاله ات که به سلامتی امروز راهی شهر خودشون شارلوت شده خداحافظی کنیم و البته ای پدی که برای مامانت گرفتیم و لپ تاپ دلی که داشتیم را توسط او به ایران بفرستیم که به سلامتی دو ماه دیگه میره و قراره برای بهار همراه همسرش برگردند. خلاصه که آخرین شام امسال را با او خوردیم تا به سلامتی سال بعد.

دیشب مامانم هم تماس گرفت و گفت این ماهیانه ای که برایش می فرستم مورد سئوال توسط دفتر تامین اجتماعی شده و قرار شد برای اینکه همان ۳۰۰ دلاری که دولت بهش ماهیانه میده را قطع نشه از این به بعد به اسم امیرحسین بفرستم. خلاصه که خدا این داستان جدید را به خیر بگذرونه چون حالا دیگه برای پولی که برایش می فرستم باید با امیرحسین هم سر و کله بزنه. ضمن اینکه نمی دونم بعدا که قراره یک روزی امیرحسین راهی خانه و زندگی خودش بشه- در هشت هزار سال نوری آینده البته- چی کار میخواد بکنه.

هیچ نظری موجود نیست: