۱۳۹۲ شهریور ۲۲, جمعه

یک روز با لی لی


دیروز با لی لی روز خیلی خوب و ریلکس کننده ای داشتی و جالب اینکه بابت ماساژی که گرفته ای بیمه هم هزینه اش را بهت پرداخت می کنه. از زیبایی و محیط آنجا خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودی و کلی حرف داشتی برای گفتن وقتی که برگشتی خانه. خلاصه که هم بودن با لی لی و داستانهایی که او از چگونگی رسیدن خانواده اش با بلم و قایق و تجربه ی دزدان دریایی داشتند از چین به مالزی و بعدها رسیدن به کانادا و هم ماساژ و استخر و سونایی که آنجا با نهار و صبحانه ی مفصلی که داشتید باعث شده بود روز بسیار خاصی را تجربه کنی. بهت اصرار کردم که باید هر از گاهی که فشار کار حسابی خسته ات می کنه یک چنین کاری را بکنی و یک روز به چنین جاهایی بروی.

دیروز از بنگاه کاریایی که تو را به تی دی معرفی کرده بودند هم بهت زنگ زده اند و پیغام گذاشته اند که فید بک مصاحبه ی روز قبل را بهت بدهند. گفته اند که مسئول کارگزینی تی دی آنقدر از تو و رزومه ات خوشش آمده که به آنها گفته نفر اول من در تمام کسانی که تا کنون مصاحبه کرده ام بوده و حتی اگر این کار هم نشد بلاخره در تی دی جایی برایش پیدا می کنم چون نمی خواهم از دستمان برود. حالا امروز باید زنگ بزنی و ببینی که دقیقا موضوع از چه قرار بوده. این یعنی اینکه چقدر رزومه و چقدر تلاش بی بدیلت درست و دقیق هست و چقدر برای همه آرزوست که چنین نیروی کاری را داشته باشند.

من هم تقریبا تمام روز را به بیکاری و کمی ورزش و کمی هم آماده کردن مواد و مصالح لازم برای کلاسهای درس این ترم و امسال گذراندم و از امروز ظهر به سلامتی کلاسهایی که باید درس بدهم آغاز می شوند و امیدوارم که مثل سال قبل تجربه ی خوب و کلاسهای بهتری را داشته باشم و البته معلم بهتری هم شده باشم.

امشب هم بنا به اصرار خاله ات شام مهمان او هستیم و قرار شده غروب بعد از اینکه من و تو از سر کار برگشتیم برویم دنبال او و کیارش و بعد هم احتمالا رستوارن شهرزاد که بیشتر به ذائقه ی آنها خوش خواهد آمد.

روز مهم و آغاز نیکویی برای هر دوی ماست و امیدوارم همواره چنین باشد. ۱۳ سپتامبر هست و ۱۳ عدد خوش یمن ما.
 

هیچ نظری موجود نیست: