۱۳۸۷ اسفند ۲۱, چهارشنبه

چاق شده ام

الان ساعت از 9:30 شب گذشته و من در خانه نشسته ام تا این یکی دو روز را که به PGARC نرفته ام و لپ تابم را نداشته ام، اینجا بنویسم. تو هم الان داری پشت به من در محوطه ی لپ تابمون (!) در خانه تزت را می نویسی.

دوشنبه و سه شنبه و امروز به روال معمول گذشت و صبح ها با هم تا دانشگاه آمدیم، تو سر کار رفتی و من به فیشر تا درس بخوانم. برای نهار من پیش تو آمدم تا نهار را با هم و در کنار هم باشیم. هر چند راستش را بخواهی برای من دایما از این طرف دانشگاه به آن طرف رفتن خیلی وقت گیر و بعضی اوقات خسته کننده هست.

دیروز به کلاس self & society و امروز به کلاس social theory رفتم که بد نیستند اما متوجه ام که اگه بخوام وقتم را اینگونه بابت کلاسها بگذارم آخر سر حسابی دچار کمبود وقت میشم. بخصوص امروز عصر که برای اولین بار به یکی از سمینارهای اساتید گروه رفتم و دستگیرم شد که باید خیلی جدیتر و البته محدود و عمیقتر کار کنم.

این دو سه شبه تو داری تا دیر وقت می نویسی. از خدا برایت بهترین ها را آرزو می کنم. امیدوارم که بتوانی سال آینده برای دکترا اسکالرشیپ بگیری. هم استحقاقش را داری و هم با سختکوشی راهت را پیدا می کنی. خلاصه اینکه همانطور که بارها بخصوص در این روزها گفته ام خیلی خیلی بهت افتخار می کنم.

امروز بلاخره ثبت نامم در این مقطع انجام شد. حالا باید دنبال کارهای تغییر ویزام هم باشم. فردا کلاس فرانسه دارم و این هفته اصلا درس و تمرینهایم را دنبال نکردم.

امشب از سمینار گروه با هریت تا نیوتاون آمدم و برای شام با اینکه نه خودم گشنه بودم و می دانستم نه تو، با این حال دوتا ساندویچ کوچک همبرگر گرفتم تا کمی تقویتت کنم.

من که از وقتی از ایران در همین جولای گذشته برگشته ایم 3 کیلو چاق شده ام. ورزش که تعطیله فقط می خوریم.

هیچ نظری موجود نیست: