۱۳۸۷ اسفند ۵, دوشنبه

وام خاله

ساعت از هفت عصر گذشته و باید کم کم اماده بشم برای آمدن پیش تو خانه. قرار گذاشته ایم که من تا وقتی درس دارم PGARC بمانم و تو هم در خانه در سکوت به نوشتن تزت برسی.

امروز دوشنبه و اول هفته بود. صبح بعد از حرف زدن با مادر زودتر از معمول بیرون زدیم تا تو زودتر به سر کار بری و از آن طرف زودتر بلند شی تا وقت بیشتری برای نوشتن پایان نامه و تزت در خانه داشته باشی. من هم که تمام روز اینجا بودم و مشغول مرتب کردن مقالات و برنامه هام در این لپ تاب.

دیروز هم تمام روز را خانه بودیم و تو موفق شدی یکی دیگه از فصول تزت را تمام کنی. نمی دونی چقدر بهت افتخار می کنم. خودت هم می دونی کاری که داری می کنی با این فشردگی و حجمی که داره کار هر کس نبود. غروب کارت را تمام کردی و با هم رفتیم قهوه ای در دندی خوردیم و یک ساعتی را گپ زدیم.

من هم برای اولین بار دیروز همت کردم و نشستم یک مقاله ی نسبتا کوتاه از" کارل لویت" درباره ی آخرین ملاقاتش با هایدگر ترجمه کردم تا شاید اگر حوصله کنم برای چاپ ایمیلش کنم ایران برای یکی دو جایی که از من مدتهاست قول مطلب دادن را گرفته اند.

به قول تو این فشردگی کارها در این روزها بهمون نشون داد که خیلی داریم با تنبلی و بی حوصله گی کارها و وقتهای مفیدی را که داریم تلف می کنیم. قرار گذاشته ایم متمرکز تر از قبل و با برنامه ادامه ی کارهامون را جدی بگیریم.

دیروز کمی هم برای فرانسه ام وقت گذاشته ام. داره برام موضوعیت بیشتری پیدا می کنه. البته به قول تو در حد یک تفریحه فعلا. جهانگیر هم از دبی برات ایمیلی زده بود که تازه از شرایط درسیت خبر دار شدم. برات دعا می کنم، تو هم به خواب و سلامتیت برس. خیلی ایمیلش بهت چسبیده بود. بعد از مدتها که فقط درباره ی داستانش با دختری که بهش بند کرده تا شاید عروستون بشه حرص خوردی، حالا از جهانگیر حس خیلی خوبی بهت منتقل شده. پسر خوب و مهربان اما بی خیال و به اوضاع خودش بی توجهیه.

راستی خبر خوب هم اینکه خاله فریبا تماس گرفت و گفت که برامون وام از بانکش می گیره تا برای کار کانادا مشکل کمتری داشته باشیم. هر چند نصف پول لازمه هست یعنی 8 هزار دلار اما بدون این پول هر چقدر هم پس انداز کنیم چشم اندازی برای رسیدن به سقف قانونی نداریم. واقعا دستس درد نکنه.

امشب مراسم اسکار را داره و من دارم میام پیشت تا با هم بعد از درسهات ببینیم. از فیلم خیلی سر و صدا کرده ی "میلیونر زاغه نشین" که اصلا خوشم نیومد. امیدوارم همه ی جایزه ها را به اون ندن. و البته برای "هیت لجر" فقید هم چشم به راه اسکار هستم. مرگش خیلی نابهنگام بود.

هیچ نظری موجود نیست: