۱۳۸۷ بهمن ۲۴, پنجشنبه

همین الان شوکه شدیم!

اول خبر آخر را بدهم. همین الان هر دو شوکه شدیم. رفته بودیم "آرت فکالتی" برای کارت دانشجویی تو و استفاده از کتابخانه ی دانشگاه که متوجه شدیم بازهم "سوپروایزرت" کترین گند زده و تاریخ تحویل تزت را سه ماه دیرتر گفته است. یعنی به جای اینکه آخر ژوئن تسلیمش کنی باید 6 هفته ی دیگه تا آخر مارچ این کار را تمام کنی.
نمی دانم چرا این چند وقته داریم چپ و راست شوکه می شیم از هر طرف بهمون حال میدن. البته خدا را شکر در مجموع هم همه چیز داره درست پیش میره اما پدرمون را داره در میاد. حالا بذار به ترتیب از دیروز عصر برات بگم.

دیروز اولین جلسه ی ترم دوم فرانسه ام بود. از همه ضعیف تر بودم. به چند دلیل اول اینکه نخوانده بودم در این مدت. دوم هم به این دلیل که تمام همکلاسی ها در دوره ی مدرسه یا دانشگاه فرانسه خوانده بودند و حتی چند نفری فرانسه و کانادا هم سفر کرده بودند. خانم معلم مسلط تر از قبلی به نظر میرسه و جوانتر هم هست. البته خودش مادربزرگه اما خیلی سرپاست. کلاس بدی نبود اما من تنها دانشجوی غیرانگلیسی زبانم و خیلی از لغات را که آنها بطور مشترک دارند حتی ورژن انگلیسیش هم به گوش من نخورده است. مثل شناکردن در فرانسه و فن شنا در انگلیسی که میشه natation. اما چاره ای نیست و باید برم جلو.

شب که به خانه آمدم تو داشتی با تهران و کانادا برای هماهنگی مدارک و کارها صحبت می کردی و ایمیل ها را دائما چک می کردی. دست مامانت درد نکنه که تمام این چند روزش را برای این کار گذاشته. من سر درد داشتم و زود خوابیدم. وقتی تو آمدی تو رختخواب بهم گفتی ساعت از دو بامداد گذشته. تا آن موقع درگیر بودی و به همین دلیل صبح هم گردن درد داشتی.

امروز صبح برای هر دومون صبح دلنشینی بود. بعد از چند ماه اولین صبح روز کاری- جمعه- که در خانه هستیم. قراره ناصر و بیتا برای شام بیان پیشمون تا باز هم این لپ تاب خانه را ناصر درست کنه. من یک جاروی سریع زدم و با هم برای صبحانه در یک روز بارانی و ابری اما به غایت "لاولی" رفتیم کافه دندی.

حرفهای قشنگی زدیم و کمی خاطرات را مرور کردیم و باز هم نتیجه گرفتیم که خدار را شکر همیشه در آخر بهترین گزینه ی ممکن برامون محقق شده پس نباید نگران کار کانادا بود. از آنجایی که برای اسکن کردن مدارک من، باید به دانشگاه می آمدیم و بعدش هم تو باید به بانک بری تا برگه ی کارکرد بانکی ات را برای همین کار سفارت بگیری، کمی در نم نم باران قدم زدیم و کمی هم با اتوبوس را را آمدیم.
اسکنر فیشر تا عصر کار نمی کرد پس تصمیم گرفتیم به PGARC بیایم و اسکن کنیم. سر راه بهت گفتم حالا که اینجایی و امروز که مرخصی گرفته ای بیا یک سر آموزش دانشکده بریم تا کارت کتابخانه ات را درست کنی. رفتیم و متوجه شدیم کترین بهت اشتباه اطلاع داده و تو باید ظرف یک سال همه ی کار تزت را تمام کنی در غیر این صورت باید بازهم برای هر ترم بافی ماند پول پرداخت کنی. و این یعنی همه چیز تا 6 هفته ی بعد باید تمام شود. نیمی از تزت هنوز مانده و تازه باز بینی هم می خواهد.

من اگر جای تو بودم یا سکته زده بودم یا می گفتم باید از هر جا که شده پول جور کرد که البته دومی از سکته کردن هم سختتره. واقعیت اینه که من آینده ی خودم را دیدم. چون بنا به چرت و پرتی که کترین تحویل تو داده بود من هم برای خودم 16 ماه حساب باز کرده بودم و اصلا نمی دانم حالا می توانم در 12 ماه تمام کنم یا نه. واقعا نمی دانم این چه روحیه ای است که تو داری. دمت گرم!

من که از حالا گلوم خشک شده. اما خدار را شکر با این روحیه- هر چند غبطه انگیز- تو زندگی را جمع کردی. نمی دانم چه باید بنویسم. ن عزیزم نمی دانم چگونه باید توضیح دهم که بهت تا چه اندازه و چطور افتخار می کنم.

الان هم تو رفتی بانک "وست پک"برای گرفتن صورت وضعیت. بعد قراره بری خانه کمی استراحت کنی و شامی برای شب آماده کنی. بهت قول دادم و باز هم میدم که هر گونه کمکی از دستم بر بیاد برای آرامشت می کنم. می دانم- در واقع نمی دانم- که چه دوره ی طاقت فرسائی پیش رویت هست. اما کاملا ایمان دارم که از پسش بر میای. این تویی.
ن من. ن یگانه و جاودانه ی من. خدا حفظت کنه.

موقع رفتنت باهات تا دم در آمدم که دکتر جی جانسون را دیدیم. استاد هردومون بوده و از هر دومون خیلی راضی. بخصوص از مقاله ی من در درسی که باهاش داشتم و زیرش نوشته بود این سوپر مقاله است و به قول خودش بالاترین نمره ی ممکنه را که تا حالا به کسی داده، بهم داده بود. وقتی از اوضاع و احوال کترین و بی خیالیش شنید گفت که براش فصول تزت را بفرست تا او هم بخونه و کمکت کنه. چی از این بهتر. استادی که از گروه دیگه بدون هیچ گونه در آمد و اعتباری که از کار تو برایش حاصل میشه حاضره برات این کار را بکنه اما نفر اصلی کم کاری می کنه.
هم تو و هم من این را نشانه و علامت خوبی گرفتیم. به همین دلیل هم هست که هردو علیرغم سختی بی حد کار پیش رو ته دلمون قرصه.

هیچ نظری موجود نیست: