۱۳۸۷ دی ۶, جمعه

کفش قرمز

روز کریسمس را در خانه بودیم و بعد از پیاده روی صبحگاه که خوشبختانه این روزها مرتب می رویم روز آرامی را پشت سر گذاشتیم. عصر هم رفتیم خانه ی ناصر و بیتا تا هم لپ تاب تو را درست کنیم و هم در بالکن بشینیم و باربکیو بزنیم. اتفاقا جوجه کباب داشتند و تو همه ی کارها را کردی. آتش خوب و کباب عالیی درست کردی جوری که آنها دائما از تو می پرسیدند برای آتش چی کار کردی و ... .
موقع آمدن هزار دلار خواستند به ما قرض بدهند که بلاخره با اصرار ما به 500 دلار رسید. آخه فرداش Boxing Day بود و ما از چند ماه پیش قصد داشتیم برای این روز یکی دوتا چیز که تو احتیاج داشتی را بخریم.

فرداش رفتیم و خریدیم. دو تا پیراهن برای تو و سر کارت و یک جفت کفش قرمز که من از مدتها قبل گفته بودم باید یکی برای امسال بخری. بعدش هم چون من از قبل بلیط سینما گرفته بودم رفتیم سینمای "گریتر یونیون" آخرین ساخته ی وودی آلن را به اسم ویکی و... دیدم که در مجموع بدک نبود اما هنوز بهترین فیلم اخیرش به نظر جفتمون "رویای کاساندرا" است. شب هم مفصل با ایران و همگی حرف زدیم. این چند روزه کلا بخاطر تعطیلات کریسمس با آمریکا خیلی حرف زدیم. بعد از مدتها با داریوش و امیرحسین و ... صحبت کردیم، دیشب هم که تو پس از چند وقت با داداشت یک دل سیر حرف زدی. هر دومون از اینکه 15 کیلو چاق شده تعجب کرده بودیم.

امروز هم صبح یک ساعتی راه رفتیم بعد آمدیدم با هم یک دوش آب سرد گرفتیم و صبحانه را در بالکن خوردیم. تو داری الان کیک درست می کنی و بعدش هم قراره بعد از چند وقت بشینی سر درست. من هم که کلا بی خیال درس و آینده و ... شده ام. به قول مادر گل بود و به سبزه نیز آراسته شد.

هیچ نظری موجود نیست: