۱۳۸۷ دی ۲, دوشنبه

چند روز مانده به کریسمس

جمعه بعد از ظهر پارتی بچه های PGARC در بار هتل "رز" روبروی "سیمورسنتر" بود. بعد از آن جا به اصرار بیتا و ناصر و چون ن سردش شده بود رفتیم خانه ی آنها و البته زود زدیم بیرون تا به خونه بیایم و استراحتی کنیم. شنبه هم با آنها قرار داشتیم برای خرید به آلدی بریم. بعد از آلدی هر کی رفت خونه ی خودش و عصر آنها برای شب یلدا آمدند خانه ی ما که ن ته چین بی نظیری درست کرده بود. ناصر تمام مدت با لپ تاب من برای تنظیم کردنش ور رفت که در واقع می خواست بیشتر از آن و طرز کارش سر در بیاره. شب هم بخاطر صحبتهای قبلی بیتا با ن درباره ی ناصر و بی توجه ی او به مسائل زندگی مشترکشون، ن کمی با ناصر حرف زد اما بیتا هیچگونه همراهی و صحبتی نکرد. این موضوع باعث شد آخر شب ن بهم بگه که از این ظرز رفتار بسیار بدش میاد و اصلا ما نباید تا این اندازه سطح خودمون را پایین بیاریم. خلاصه باز هم رسیدیم به اعتراض چند وقت پیش من که کلا ما خیلی با این چند نفر بیش از حد در تماسیم.

یکشنبه به پیشنهاد ن رفتیم پیاده تا QVB و یک نگاهی به مغازه ها کردیم تا اگر پول در این هفته رسید یکی دو تا چیز برای ن بخریم. نهار را در فودکورت "سیدنی تور" و بعد از مدتها فست فود خوردیم که طبق انتظار چیز چرتی بود بعد هم خانه آمدیم که خلاصه حسابی از این پیاده روی خسنه شده بودیم. وقتی ویندو واچینگ می کردیم از اینکه هرگز نه دنبال پول در آوردن بودم و نه پولی ساختم حداقل برای اینکه چهار تا چیز معمولی و لازم برای ن بخرم- خصوصا در این چند سال اخیر- خیلی ناراحت شدم.

دوشنبه هم رفتیم برادوی یکی دو قلم مثل پرتغال و نان خرید کردیم و تقریبا کمتر از 20 دلار برایمان در مجموع مانده است. امروز روز جالبی نبود. از صبح هم من و هم ن بی حوصله و کمی بد خلق بودیم. تقریبا تا آخر شب هم همین وضع باقی موند. الان که دارم می نویسم، ن خوابه- کمی احساس سر گیجه و دل درد داشت که احتمالا از شراب و تاپاسیه که خورده- من هم که خیلی میل نداشتم تنها با یک گیلاس همراهی کردم. ظرفها را شستم و بعد از پست کردن این یادداشت میرم که بخوابم.
فردا شب تولد مامانم هست. امروز ن براش- مثل همیشه و برای همه- کارت تولد فرستاد. حتما خوشحال میشه. از فردا باید برای درس خواندن و تز نوشتن، هر دومون حسابی بکوبیم. امیدوارم.

هیچ نظری موجود نیست: