۱۳۹۵ اردیبهشت ۳, جمعه

Statement of Teaching Interes

در این هوای مه و نم باران با موزیک جازی که دارم گوش می کنم، با اینکه دوباره دیشب بد و کم خوابیدم، حالم خوبه. صبح هست و تو بجای تلاس به جلسه ای رفته ای که با درن و سندی در هتل فرودگاه برگزار میشه. امروز قراره که به سلامتی بعد از یک هفته ی به شدت کاری که داشتی و هر شب حدود ۸ می آمدی خانه، با هم به دیدن یک تئاتر برویم که از مدتی قبل بلیطش را گرفته بودم. قبلش ال کترین میریم و ساعت ۷ و نیم هم چند قدم آنسوتر به تئاتر.

من هم تمام دیروز را درگیر کار نهایی کردن statement تدریسم بودم. یک صفحه و دو روز کار! البته دیروز بعد از ادیت مقدماتی که پائولا از همکارانت کرده بود، متن را برای دیوید و کمرون هم فرستادم. از دیوید که خبری نیست و احتمال جواب دادنش هم کمه، اما کمرون بلافاصله ایمیل زد و چند پیشنهاد کوچک اما خوب داد. آخر شب هم سندی که به اصرار خودش خواسته بود نگاهی به متن بندازه، پیشنهاداتش را فرستاد که به نظرم فوق العاده بود. البته بخاطر اینکه خیلی طبیعت این کار را نمی شناسه چیزهایی را در اول و آخر متن اضافه کرده بود که حذف کردم اما جابجایی ها و چند پیشنهاد فورمال خیلی متن را بهتر کرده. کمرون هم با در ایمیلش بهم گفت که برای درس ایدئولوژی و زندگی روزمره دپارتمان روی من نظر داره. البته می دونم که با پگی و کمیته ی انتخاب در تماس هست اما خیلی نمی تونم روی این حرف حساب قطعی باز کنم. هر چند که می دونم رقیب جدی برای سایرین هستم. سندی هم خیلی نظر مثبتی روی statement داشت. تا ببینیم که چه خواهد شد. و صد البته که به شدت مشتاق و امیدوارم. چه بسا که اگر این اتفاق بیفته نمونه ی همان داستان "اگه بشه چی میشه" خواهد شد.

صبح پیش از اینکه بری هتل فرودگاه، اول نیم ساعتی را پشت خط تلفن با سفارت ایران در واشنگتن گذاشتی تا بعد از بارها پیگیری و تماس ببینی ویزا و پاس برایان - استادی که آیدین ازش برای کلاسهای صدابرداریش دعوت به برگزاری یک دوره کلاس فشرده کرده - کی دستش میرسه. خودش دوشنبه شب راهی هست و هنوز پاسپورتش بعد از دو هفته از واشنگتن برنگشته. بعد از گوش کردن به کلی موسیقی بد و کیفیت پایین سنتی بلاخره جوابت را گرفتی و بعد از آن هم کوتاه با ایران حرف زدیم و تبریک روز پدر را به بابا و مامانت گفتیم که شمال بودند و مامانت هم بهم گفت کل کتابها و مجلاتی که می خواستم تو برایم از ایران بیاوری را تهیه کرده - مثل همیشه و مثل همیشه خیلی ممنونش هستم. اتفاقا دیروز که با رسول گپی میزدم ازش پرسیدم که چیزی از ایران نمی خواد تا تو بیاوری و برایش پست کنیم که گفت نه. مثل همیشه یکی دو نکته ی خوب هم از توی این گپ و گفت درآمد و از جمله از یکی از دوستانش گفت که بعد از سالها آشنایی و گفتگوهای مختلف در زمینه های متفاوت حالا مدتی است که دچار توهم شده و از موضع خیلی بالا هر از گاهی با رسول حرف میزنه و آخرین بار بعد از اینکه گفته این نوشته ی من بر اساس نظریه ی بازی هاست و رسول هم بعد از خواندن ازش پرسیده که دقیقا منظورش از نظریه ی بازی ها در این متن چیه، معلوم میشه که طرف که خیلی هم ادعا داره و کلاس اینترنتی گذاشته و ... بازی را اساسا به معنی بازی گرفتن کودکانه فهمیده!

اما برنامه ی این ویکند برای تو به بستن چمدان ها و انجام یکی دو کار شخصی و درست کردن غذا برای من و ... اختصاص داره و برای من به نوشتن مقاله ی بنیامین - کاری که الان باید انجامش میدادم بجای نوشتن این متن در این موقع روز. البته شنبه عصر با هم به استخر و سونای هتل چهار فصل خواهیم رفت.

با اینکه خسته و کم خواب شده ام و چشمانم خیلی همراهی خواندن و نوشتن نمی کنه اما گرفتن این دو ایمیل از دوتا از دانشجوهای کلاس خیلی سر حالم آورد. نه بخاطر تشکر و ... که اینجا اساسا مرسوم نیست بلکه به این دلیل که می بینی تلاش و زحماتت بی ثمر نبوده. احتمالا نه فقط برای یک معلم که این حس نزد هر کسی خیلی خوشایند هست اما قطعا برای یک معلم حس و حال عجیب و خیلی امیدوار کننده ای است. تنها برای اینکه اگر روزی به خواندن این متن برگشتیم با دیدن بخشی از نوشته ی تیفانی و فریدا حال و روزمان خوش شود آنها را اینجا می آورم:


“I just wanted to thank you for being an amazing teacher for this sosc course. You are definitely one of the best teachers I've had so far at York! (and also one of the most dedicated teacher I've ever met towards running a tutorial) I was going to say this when we had to hand in our exam but I don't even know why I didn't. Maybe it was because I had an exam to write last night and haven't had much time to study for it so I was worrying over that.” 
Good luck with your future endeavours as well and thank you for the encouragement you've given all of us to strive towards becoming better! I also hope that many others who meet you along the journey of their lives will find themselves motivated as much as I did!
Tiffany


“I wanted to say thank you so much for an amazing year. You are truly my favourite teacher and you have inspired me in so many ways. I will definitely miss this class. I wish you all the best and hope to see you again. If you will teach a course next year, I will definitely take it! 

 
  

هیچ نظری موجود نیست: