۱۳۹۵ فروردین ۲۰, جمعه

OGS

صبح زود بعد از اینکه کارهای سفارش امروز را کردی و من ظرف ها را بردم پایین و در ماشین گذاشتم، بعد از اینکه حلیمی که دوباره بابت سرمای هوا درست کرده ای و تا در این چند روز حسابی با آن گرم شویم را خوردیم و به راه افتادیم، بعد از اینکه تو را به تلاس رساندم و برگشتم خانه با کمی سردرد شروع به درس خواندن کردم تا ظهر که از شدت سردرد و متعاقبش معده درد از کار کردن افتادم و این شد که حالا که ساعت نزدیک ۴ هست دوباره فصد دارم کمی کار کنم و از فردا به سلامتی شروع به نوشتن این مقاله ی کذایی.

تو هم امروز احتمالا تا دیرتر سر کار خواهی بود چون هفته ی بعد سندی نیست و باید بسیاری از کارها را پیش از رفتنش هماهنگ کنید. اما این ویکند و دوشنبه که سر کار نخواهی رفت قرار شده که کمی به کارهای پروپوزال و درس دانشگاه برسی.

تنها نکته ی امروز، که خودش نکته ای بس دلنشین و شاد کننده است، رسیدن خبر خوش از FGS بود و تایید گرفتن اسکالرشیپ OGS. با اینکه هر دو معتقد بودیم که حتما OGS را خواهم گرفت و شاید به همین دلیل گویی هیچ اتفاق خاصی نیفتاده و نه من هیجان زده شدم و نه تو،‌ اما این خودش افتخار بزرگی است و برای بسیاری از دانشجویان آخر یک اتفاق ویژه در کل دوره ی تحصیل و تدریس. هر چند بعد از بمباردیر و شرک OGS شاید خیلی به چشم نیاید اما برای منی که احتمالا در سالهای آتی باید به دنبال کار خیلی از مسیرها را بیهوده گز کنم و منتظر بمانم چنین کمک مالی و کمک هزینه ای جدا از تاثیرش در رزومه و اعتماد به نفسی که بابت پرستیژ به آدم میدهد،‌ کمک هزینه ای خواهد بود که حتی خیالم را تا حدودی برای مامانم راحت می کند. خداوند تو را در پناه خیر قرار دهد و دلت را شادان که چنین زندگی و امکان و توانایی برای ما به ارمغان آورده ای.

و البته مبارکمان باشد این اولین خبر نیک در سال مهم پیش رو.

من منتظر اتفاقات بزرگ دیگری هستم و امیدوارم که به خیر و خوشی این رویاها جامه واقعیت به تن کنند.
 

هیچ نظری موجود نیست: