۱۳۹۴ خرداد ۲۹, جمعه

Your letter does not move me

با اینکه دیروز پس از ماهها بلاخره همت کردم و کمی در کتابخانه کار کردم و همین هم باعث شد روحیه ام بهتر بشه اما امروز که جمعه هست و ۱۹ ژوئن و همینطوری هم کلی از تاریخ تحویل مقاله ام گذشته بعد از کمی اتلاف وقت در کلی برگشتم خانه و هیچی به هیچی.

تو سر کار هستی و قراره امشب به خانه ی کیارش برویم دیدن خاله ات که به سلامتی دیروز عصر از ایران آمده و چند روزی اینجاست و بعد هم راهی شهر خودش می شود. شنبه هم با خاله ات و آیدا و بچه هاش و پری خانم قرار صبحانه دارید و به سلامتی این آخر هفته را باید کلی به کارهای پیش از سفرت به ایران برسی.

این چند روز جز خواندن رمان مرگ در ونیز کاری نکرده ام قابل ذکر. البته یک فیلم خوب هم دیدیم از سینمای آرژانتین به اسم Wild Tales که ۶ داستان جداگانه با تم خشونت و طنز تلخ بود. خصوصا یکی از داستانها را خیلی دوست داشتم. تو هم این چند روز جدا از کار کمی هم به روحیه ی سندی رسیدی که حالش خیلی خرابه چون متوجه شدن دوباره یکی از سینه هاش دچار سرطان شده و البته امیدوارند که کار به برداشتن مجدد و جراحی نکشه.

برای مامانم مجبور شدم پول بفرستم چون متاسفانه بدون نظم و دقت همین چندرغازی را هم که داره و من برایش می فرستم خرج کرده و حالا امیدوارم بتونم تا سپتامبر و شروع TA ماهانه اش را برسانم. با امیر هم حرف زدم که گفت کسی شب هنگام که رفته بوده از ATM پول بگیره بهش حمله کرده و گاز فلفل زده به صورتش. هر چند نتونسته چیزی ازش ببره اما خیلی اذیت شده و چند روزی با چشم و گوش درد سر کرده.

لپ تاپی که برای جهانگیر می خواهی بگیری هم جزو کارها و خرج های این روزهاست و خلاصه دوباره تابستان رسید و مشکلات مالی سر در آورده اند. اما جای شکرش باقی است که GB به تلاش و لطف تو نسبتا خوب کار می کنه. همین هفته یک سفارش داشتی برای نهار در یک روز برای ۳ گروه ده نفره که کار سنگینی بود اما همه چیز به خوبی پیش رفت و  پیش از سفرت کمک خرجی شد. اما در آخر دوست دارم این شعر از هاینریش هاینه را اینجا بیاورم که دیروز دیدم و دوستش داشتم.


Your letter does not move me
although the words are strong
You say you will not love me
but ah, the letter’s long
Twelve pages, neat and double
a little essay! Why
One never takes such trouble
to say a mere goodbye

هیچ نظری موجود نیست: