۱۳۸۸ خرداد ۲۷, چهارشنبه

بعد از 24 روز


امروز صبح بیتا رفت به استقبال ناصر در فرودگاه و از امشب بعد از 24 روز باز هم در خلوت دلپذیر خودمون خواهیم بود که خیلی خیلی دلم براش تنگ شده. هر چند این روزها روزهای خلوتی نیست. نگران ایران هستیم. قرار شده شنبه عده ای را ور داریم و بریم "مارتین پلیس" برای تظاهرات. مارک و الا و بسیاری از دوستان استرالیایی مون هم میان.

امروز صبح دنی زنگ زد بهت و گفت برای روزنامه چیزی بنویس درباره نقش اینترنت در جربانات اخیر ایران به همین دلیل به کلاس فرانسه نمیایی. راستش من هم حالش را ندارم و شاید نرفتم. ناراحت و خسته ام و از تمام کارهایم حسابی عقب افتاده ام.

فردا میرم آپن و شب هم قرار بریم خانه دوستان پور و همسرش. آنها هم قراره شنبه بیان خیابان مارتین پلیس. دیگه نمی تونم چیزی بیشتر از این بنویسم. خسته و نگرانم.

هیچ نظری موجود نیست: