۱۳۹۵ تیر ۱, سه‌شنبه

پیاله های شوالیه

نکته ی خوب این بیست و یکم،‌ در کنار تمام تصمیماتی که گرفته بودم و طبق معمول انجام نشد و به "بعد" موکول شد، این بود که تو امروز ماندی خانه و بنابر این با هم بودیم. البته به دلیل بی حالی و مریضی ماندی خانه و برای همین هم در واقع بیشتر از اینکه با هم باشیم در مطب این دکتر و آن دکتر بودیم. با اینکه بهت آنتی بیوتیک قوی دادند و عصر هم که مطب دکتر واتسون رفتیم لیزا بهت گفت چون میزان عفونت کم نیست بهتره آنتی بیوتیک مصرف کنی اما در نهایت خدا را شکر به نظر میاد چیز خیلی خاصی نیست، هر چند به شدت کم انرژی هستی و از سرشب هم گفتی که درد داری. با اینکه بهت اصرار کردم که فردا را هم بمانی و استراحت کنی اما قصد داری بری سر کار چون در غیابت همه چیز جابجا میشه. خلاصه که این بیست و یکم، مثل کل ماه ژوئن که قرار بود چیز خیلی خاصی بشه، نشد.

من هم که مشکل همیشگی خودم را دارم و احتمالا هیچ آنتی بیوتیکی هم بهش کارگر نیست. عدم انضباط و دیسیپلین که به جاهای باریک داره کشیده میشه. گورگیجه و سردرگمی در کارها و برنامه ها که نشانگان هر روزه ام شده و با اینکه می دانم باید همت کنم و کار، اما دایم با بی میلی و بی حوصلگی نسبت به همه چیز، همه چیز را به روز دیگری موکول می کنم.

سرشب فیلم جدید ترنس مالیک را دیدیم که اتفاقا برخلاف تصور و انتظارم با توجه به نوع سینمایی که داره من از پیاله ها و یا جام ها  شوالیه خوشم آمد. احتمالا همین سرگشتگی، انتظار برای شروع و پرسش اساسی کاراکتر اصلی از خود که از کجا و چگونه باید آغاز کرد و اشاراتی مثل این که به درخت نخل بلند اشاره کرد و با خود اندیشید که این درخت به تو می گوید که همه چیز ممکن است و ... حس عدم تعلق به هیچ جا، پرسش دایمی از خود که اینجا چه می کنی و در جستجوی محبت و عشق از دست رفته، در جستجوی نشانگان و جایگاه پدر و اینکه در جایی کسی گفت که هر چند تاریک است اما به نور ایمان دارد و... خلاصه که فیلم را دوست داشتم هر چند به قول تو که خیلی هم توان دنبال کردن فیلم را نداشتی بیشتر در حال تجربه کردن یک نوعی از بیان و  آشکار شدن یک اثر هنری بودیم تا یک فیلم به قواعد مرسوم. حذف کامل روایت داستانی و نبود هیچگونه ای از فیلمنامه و حتی دیالوگ از پیش تعیین شده و قابهای کم نظیر چیوی فیلمبردار به جای دیالوگ های فی مابین شخصیت ها در واقع به ذات برنامه ریزی نشده و از پیش تعیین نشده ی زندگی اشاره داشت. اینکه جزییات هر بخش هر چند در جای خود مهم اما اساسا در انتها به هیچ کلی ارجاع داده نمی شوند و هیچ روایت نهایی را در بر نمی گیرند.
 به هر حال تجربه ی جالبی بود.

هیچ نظری موجود نیست: