۱۳۹۴ شهریور ۶, جمعه

هزینه و طول درمان

صبح که گفتی همراهم به کافه میای و از انجا میری تلاس خیلی بهم چسبید. تا تو کارهایت را بکنی و بیای پایین رفتم کلی و با اینکه میز مورد علاقه ام گرفته شده بود، یک جا گرفتم و برگشتم سمت ساختمان خودمون تا با هم بریم کرما.

تازه با مترو رفتی سر کار و من هم آمدم رفرنس لایبرری و بعد از اینکه کمی اخبار و احوال را از طریق اینترنت گردی دنبال کنم بر می گردم کلی. داستان مقاله ی آدورنو تا دیشب نزدیک ساعت ۱۲ ادامه داشت و منتظرم تا جو بازبینی مقدمه را که پیشنهاد داده بود انجام دهم و تمام دیروز را به خودش اختصاص داد ببیند و نظر دهد.

برخلاف انتظارم در دو روز گذشته و احتمالا امروز هم به طبع آن نرسیده و نمیرسم به درس و کار عقب افتاده ام برسم. چهارشنبه که تمام روز با توجه به کم و بد خوابی و کمر درد بی فایده گذشت و دیروز هم تصمیم گرفتم با توجه به اینکه آشر فعلا در درسترس نیست تا مقاله را بهش بدم، مقدمه را بازنویسی و بخش پایانی را شفاف و صریح تر کنم.

دیروز اما برای تو هم روز بسیار پر کار و خسته کننده بود. جدا از اینکه بعد از کلی تنظیم کارهای سندی در ونکوور که دیگران باید انجام می دادند و ... بعد از ظهر آمدی دنبال مامانت تا ببریش فیزیوتراپ که می گفت نیازی نداره و پاش بهتره. اما چون وقت دکتر هم گرفته بودی براش رفتید و چه خوب شد که رفتید. بعد از سه ساعت از دفتر فیزیوتراپ تا مطب دکتر و عکس ایکس ری و التراسند و ... نتیجه این شد که تاندون کف پای مامانت به کلی پاره شده و اوضاع خیلی خرابتر از آنچیزی است که فکرش را می کردیم. آتل برای ۸ هفته و گرفتاری و کلی خرج و این هم نتیجه ی بی توجهی به سلامتی و پیگیری نکردن چون دکتر بهتون گفته بود این داستان مدتهاست که آرام آرام ایجاد شده و اینجا ضربه نهایی بهش وارد آمده. خلاصه که کلی خسته شده بودی و حالتون هم حسابی گرفته شده بود که طبیعی است. ضمن اینکه به قول خودت پرداخت ۷۰۰ دلار هزینه درمان تا اینجای کار و چیزی در همین حد در ادامه ی این سه ماه فشار پیش بینی نشده ای بهمون خواهد آورد. با اینکه تقصیر خودش هست اما آدم برایش ناراحت میشه چون بعد از سالها آمده بود تا کمی استراحت درست و فعال داشته باشه.البته دکتر بهش گفته آرام و با احتیاط استخر بره و فعالیت داشته باشه اما به هر حال با آتل و درد و ... چندان انتظاری نیست. این دو شب گذشته برای مامانت فیلم پیش از طلوع و پیش از غروب ریچارد لینکلیتر را گرفتم که خیلی دوست داشت. احتمالا امشب هم قسمت سوم پیش از نیمه شب را خواهد دید.

برای ویکند هم احتمالا کار خاصی نکنیم چون امکان رفتن به AGO و جای بخصوصی را با توجه به وضعیت مامانت نداریم و احتمالا کمی خانه باشیم و من هم کمی کتابخانه. بهت اصرار کردم که حتما کاری کنی برای استراحت مفید که به زودی سندی از سفر بر میگرده و داستان کار با "درن" با کلی فشار و استرس شدت پیدا می کنه.   

هیچ نظری موجود نیست: