۱۳۹۴ اردیبهشت ۱۵, سه‌شنبه

The Cattedrale di Santa Maria del Fiore

صبح دومین روز اقامتون در فلورانس هست و کارهامون را کرده ایم تا بزودی برای کمی پیاده روی در کوچه های بی نظیر اینجا بیرون برویم و بلافاصله برگردیم تا چمدانها را که بسته ایم برداریم و به سمت ایستگاه راه آهن و به سلامتی رم راهی شویم.

دیروز خیلی خوش گذشت. هر چند آخر شب من به واسطه ی سردرد بدی که داشتم کمی تو را نگران کردم اما همه چیز عالی بود. اول از همه رفتیم و در صف نزدیک به یک ساعت کلیسای جامع فلورانس که همیشه عکسها و تصاویر زیبایش را دیده بودیم ایستادیم. The Cattedrale di Santa Maria del Fiore کلیسای قرن چهاردهم پانزدهم صحن بسیار تسخیر کننده ای داشت با ستون ها و سقف بلند. ساده بود اما موسیقی ارگ باخ فضا را به شدت تغییر داده بود. بعد از اینکه برای همگی شمع روشن کردیم و زیرزمین آنجا را هم دیدیم رفتیم و یک ساعت هم در صفی ایستادیم برای بالا رفتن از چند صد پله و راههای بسیار باریک و تنگ با شیب تند تا روی سقف کلیسا به ضیافت دیدن شهر با سقف های سفالی و نارنجی اش دعوت شدیم که بی نظیر بود و محنت و زحمت تمام راه تا اینجا را هموار می کرد - اگر محنت و زحمتی بود.

تو و خیلی های دیگر کمی بی حال شده بودید از شدت ارتفاع و البته تنگی و ترشی راه با چند صد پله ی بسیار بلند و مورب. اگر در کنترل آمد و شدها کمی دقت بیشتری مسئولین بنا داشتند کار برای همه راحتتر میشد اما به هر حال بعید است که سالانه چندین نفر در این راه باریک به شکل نخورند و آن وقت نمی دانم که چگونه این افراد مسن و بچه های کوچک را تا پایین می آورند. به هر حال آنچه که ما دیدیم احتمالا یکی از بی نظیرترین مناظر دنیا بود و جای هر کس که عاشق چنین منظره و البته آماده ی چنین هزینه و تحملی است خالی.

پس از کلیسای جامع کمی دور و اطراف و کوچه های بازار فلورانس را گشتیم و نهار مختصری خوردیم که یک آنتی پاستا با چند مدل پنیر و cold cut بود. پس از آن به بازار طلا فروشان رفتیم چون روی پل اصلی فلورانس بود که پل بسیار قدیمی و البته کم عرض مرکز شهر روی رودخانه مرکزی و به نام پوینت وکینو است. آنجا هدیه ی تولدی که می خواستم را بلاخره برایت گرفتم. انگشتری که می خواهم به مناسبت ورود به ۳۶ سالگی ات به سلامتی همواره به دست کنی چون نمی دانی که چقدر منتظر شکستن این طلسم خرافاتی اما نگران کننده بودم. چیزی که باعث شد حتی "روزها و کارها" را برایش پایه بریزم تا یکی از زیباترین زندگی ها را روایت کنم. خیلی جا خورده بودی و خیلی خوشحال شدی. خصوصا اینکه فکر می کردی نباید تا این حد هزینه کنم. اما من از مدتها قبل پس انداز کرده بودم و چنین چیزی می خواستم برایت بگیرم تا هر روز دستت کنی و ببینی و ببینم. و صد البته کجا بهتر از فلورانس با این همه تاریخ و خاطره و آغازگری چون عصر و دوران مدرن. این نمادی برای مدرن شدن و آغاز کردن تازه ای برای من و ما خواهد بود و پیوندی برای جاودان شدن.

شب شامی در رستوران سنتی تریتوریا که از قبل رزور کردیم خوردیم و فکر کنم سنگینی شام و شراب و خستگی باعث سردردم شد اما به هر حال با تاکسی که گرفتیم و برگشتیم خانه و خوابی که کامل کردم حالم و حالمان امروز بسیار خوب است و انرژی داریم برای یک دور دیگر چرخیدن در فلورانس و بعد هم به سلامتی راهی رم شدن.   

هیچ نظری موجود نیست: