۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۰, یکشنبه

معجزه رم

ساعت ۷ عصر و هوا بارانی و آفتابی است و ما به سلامتی تازه رسیده ایم خانه. خسته ایم چون بنا به ساعت رم که ساعت خوابمون هست الان ساعت ۲ بامداده.

اما بهترین اتفاق ممکن در آخرین لحظه برامون افتاد و اینکه علیرغم گفتن مسئول پرواز که گفت ۱۱ نفر جلوی تو هستند و چندباری که فرانک هم از فرانکفورت چک کرد و گفت بهتره یا یک روز دیگه رم بمانی و با پرواز فردا بیایی و یا ۷۰۰ یورو بدهیم و بری فرانکفورت و از آنجا به سمت مونتریال و بعد تورنتو پرواز کنی و علیرغم اینکه خیلی ناراحت و شاکی بودم که قراره تنها بمانی و جدا از هم بیایم و ... درست در لحظه ای که داشتیم خداحافظی می کردیم و دل من حسابی لرزیده بود فرانک بهت زنگ زد که صندلی گرفته ای و داستان از این رو به آن رو شد و این سفر به خوبی و خوشی آغاز و خدا را شکر به سلامتی و خوشی به پایان رسید. با هم آمدیم اما کسی که در صندلی کناری تو نشسته بود با اینکه اگر حاضر میشد جایش را با من عوض کند موقعیت بهتری پیدا می کرد گفت نه و خلاصه که مثل سفر رفت جدا از هم نشسته بودیم اما آنقدر از اینکه داریم با هم راهی خانه میشویم خوشحال بودیم که اصلا به این چیزها فکر نکردیم.

حالا بعد از ۱۰ ساعت پرواز رسیده ایم و خسته اما خوشحالیم و خیلی راضی از سفری که رفتیم و امکانی که برایمان پیش آمد. فرصت نشد که از خاله فریبا درست و حسابی در فرودگاه خداحافظی کنیم چون اول ترمینال فرودگاه را اشتباه رفتیم و بعد هم صف تکس و مالیات خیلی طولانی بود و از همه مهمتر اینکه خود خاله صبح خیلی معطل کرد تا بزنیم به راه. اما به هر حال در فرودگاه رم از هم خیلی سریع خداحافظی کردیم و من و تو راهی ترمینال دیگری شدیم که پروازهای آمریکای شمالی را  داشت.

فردا هم کلی کارهای دانشگاهی و شخصی داریم و در کنار اینها باید به محله ی ایتالیایی ها بروی تا سالامی هایی که بعنوان سوغاتی برای همکارانت و دوستان گرفته بودیم و در فرودگاه ازمون گرفتند را دوباره بخریم. اما فدای سرت که از بس که خوشحالم که با هم آمدیم در پوست خودم نمی گنجم. گفتم و الان هم ثبت می کنم که دیگه قید این بلیط را زدم. اگر داشتیم و هر وقت که داشتیم مسافرت می کنیم و اگر نه همینجا در کنار هم لذت زندگی مون را می بریم.

خلاصه که معجزه ی رم هم خاتمه بخش این سفر خوب شد.

هیچ نظری موجود نیست: