۱۳۹۳ بهمن ۱۳, دوشنبه

شرط بودن فردا

برف سنگینی که از دیشب شروع شده بود، اول هفته ی سپید و آرامی را برایمان رقم زده. کارگران برجساز رو به رو که تعطیل کرده اند و سکوت غیر مترقبه ای محل و خانه را گرفته و همین شد که بعد از رساندن تو به تلاس به خانه برگشتم تا هم کمی به مرتب کردن کتابها و مقالات پراکنده روی میزم برسم و هم کمی هم برنامه ریزی برای این دو هفته ی پیش رو بکنم چون جمعه ی هفته ی آتی راهی نیویورک میشویم برای کنفرانس تیلوس و باید چیزی بنویسم و آرام آرام جدا از دست کشیدن از این پراکنده کاری و بی برنامگی، منظمتر روی تزم متمرکز شوم.

البته از ویکند قرار بود که کتابخانه بنشینم و روی دیالکتیک منفی آدورنو مجددا کار کنم. شنبه بعد از اینکه من را به ربارتس رساندی تا ساعت ۷ که آمدی دنبالم و رفتیم خانه ی مرجان کمی درس خواندم اما یکشنبه - دیروز - بعد از برانچ با اکسانا و رجیز در درک هتل با اینکه تا جلوی ربارتس هم رفتیم و من آماده ی پیاده شدن بودم اما دیدم که دوست دارم امروز را در خانه پیش تو بمانم چون تمام طول هفته با کار شدید و طولانی مدت تو فرصتی برای هم نخواهیم داشت.

جمعه شب بعد از اینکه هر دو خسته از سر کار برگشتیم و با اینکه قرار بود سینما برویم اما به اصرار من ماندیم خانه و اتفاقا شب خیلی خوبی با هم داشتیم. شام و شراب و فیلم و کلی خندیدیم. شنبه شب خانه ی مرجان هم به هر حال خیلی قرار نیست که خبری باشد اما آمدن علی و دنیا حدود ساعت ۱۰ شب کلی خستگی و انتظار و شام سوخته و ... در کنار شنیدن خبر فوت حشمت خانم و بعد هم دزدیدن یکی از چک های بابات و بالا کشیدن ۶۰ میلیونی که در حساب داشت بابت چک هایی که سر رسیدشان بود خیلی اذیت کننده شد. البته دیروز صبح پیش از اینکه اکسانا و رجیز برسند سر قرار مامانت پیغام گذاشت که پول را طرف که حسابدار سابق شرکت بود برگردانده و خلاصه از این نظر خیلی خیالمون راحت شد.

پیش خودم قرار دارم که از این ماه و از این روز که آغاز ماه فوریه هست علاوه بر تمرکز بر درس و شروع مجدد ورزش و زبان آلمانی به خودم برای تغییرات لازمه در آغاز ۴۰ سالگی کمی سخت بگیرم. مدتی از که چنین قرارهایی دارم اما همیشه از انجامشان طفره میروم. اما دیگر وقت طفره رفتن هم گذشته و به همین مناسبت باید هم با خودم و هم با زندگی اتمام حجت درست و حسابی کنم. می دانم که سخت خواهد بود اما اگر امروز شروع نکنم نه اینکه فردا دیر است که اساسا فردایی نخواهد بود.

 

هیچ نظری موجود نیست: