۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

دوباره و دوباره و صد باره


امروز دوشنبه 25 اکتبر و ساعت 9 صبحه. باران ریزی در حال باریدن هست و هوا حسابی خنک شده. دیشب و دیروز عصر مه بسیار سنگینی تمام شهر را پوشانده بود و من و تو کهکمی برای قدم زدن و گرفتن کتاب از کتابخانه رفته بودیم بیرون بعد از سالها چنین هوایی را می دیدیم و کیف می کردیم.

امروز روزی هست که من بعد از مدتها با انرژی برای درس خواندن و کار کردن استارت زدن بیدار شدم. البته تمام شب را مثل هر شب با نگرانی و فکر به درس و کار خواب و بیدار بودم و بودیم اما به دلیل اینکه این مدت اصلا کار نکردم و درس نخواندم و تا حد زیادی استراحت کردم حالم خیلی خوب و بهتر شده. وضعیت تو هم به مراتب نسبت به قبل خدا را شکر بهتره و تو هم انرژی پیدا کرده ای. البته هنوز خیلی نگران و در مجموع خسته ایم اما داره بهتر میشه. امیدوارم بعد از پایان ترم هم کمی بتوانیم برای سال آتی و ترم دوم استراحت کنیم.

پریشب بود که نصف شب بیدار شدم و دیدم که اصلا جا برای خوابیدن ندارم تو کاملا آمده بودی این طرف خواستم بیدارت کنم و بهت بگم لطفا کمی برو آن طرفتر که تا به آرامی صدات کردم انگار که اصلا خواب نبودی کاملا هشیار گفتی ببخشید و رفتی آن طرفتر. همان موقع پیش خودم گفتم ببین چقدر هشیار و "بد" می خوابیم این دوره، اما تصمیم گرفته ام و به تو انتقالش خواهم داد که این دوره را تمام کنیم. به همین دلیل هم تمام این چند روز گذشته فقط به حالت استراحت و بی کاری در کنار هم و در دل هم بودیم و خوش هم گذشت. کلا برای من و تو بهترین تفریح تو دل هم بودن و با هم بودنه.

پریشب رفتیم خانه ی مرجان و دیدن ایران خانم قبل از اینکه برگرده ایران. خود مرجان آمد دنبالمون و آخر شب هم بچه های اسکندر که با مادرشان افسانه آمده بودند ما را برگرداندند. بعد از سالها و شاید برای اولین بار با هم دیگه رفته بودیم خانه ی فامیل های من. مرجان به عنوان مادر تنها داره زحمت بزرگ کردن بچه اش را میکشه. البته فرشید هم در همین شهره اما گویا کاملا بی خیال بچه شونه. البته من همان دفعه ی اول هم که بچه شون را دیدم - موقعی که برای دیدن مادر آمده بودند اینجا- خیلی از تربیتی که داشت خوشم نیامد. پریشب که کاملا مطمئن شدم بچه ی بسیار بی ادب و لوس و "بی خودی" هست.

به هر حال موقع برگشت دیدم که دیگران هم همین نظر را راجع به تربیت کامران دارند. ما برای اینکه دست خالی نرفته باشیم شب قبلش - جمعه شب- دوتایی رفتیم "ایتون سنتر" تا هم تو برای اولین بار در اینجا بری سلمانی و هم یک کادویی برای آنها بخریم. گلدانی چینی به انتخاب تو خریدیم که قشنگ بود. تو یک جعبه شکلات هم برای کامران و یک کیک هم برای دسر گرفتی.

اما سلمانی که رفتی با اینکه به قول تو به نسبت گران بود خیلی کارش خوب بود. من که خیلی راضی بودم و به نظرم بهترین مدلی که تا حالا موهایت را کوتاه کرده ای را به موهایت داده. خلاصه که برای اولین بار اینجا به سلامتی سلمانی رفتی.

راستی نمی دانم که این موضوع را قبلا نوشته ام یا نه و اینکه استاد درس آرنت بهم ایمیل زد که بسیار "پرزنتیشن" خوبی دادی و بسیار دانش وسیع خودت را درباره ی آرنت خوب در کلاس به کار گرفتی و البته با اینکه قرار بود در نیم ساعت کارت را تمام کنی و نکردی و بیشتر حرف زدی اما بسیار "پرزنتیشن" پرمغز و ... بود و کلا آنقدر خوب نوشته بود که گفتم خب ارزش آن همه زحمت و این ریسک را داشت که دو فصل از کتاب Human Condition را بدون اینکه بقیه خوانده باشند ارایه کنم و به قول استاد درس در واقع این دو فصل را درس بدهم. در آخر هم نوشته بود که نمره ات را هم 14.5 از 20 دادم که مطمئنم بسیار نمره ی راضی کننده ای هست!

تا امروز چنین چیزی را تجربه نکرده ام. نه که نمره ی کم گرفتن را که من زمانی که رشته های دیگه می خواندم و حتی در دبیرستان با تجدید و ... خیلی از نمره ی کم گرفتن جا نخورده ام. اما این دفعه کاملا فرق داشت و داره. اگه تمام ایمیلش را ترجمه کنم و بذارم اینجا هر کسی بخواند فکر می کند که طرف داره شوخی می کنه. خیلی "کف" کردم. بهش ایمیل زدم که من دوباره یک پرزنتیشن دیگه میدم. اون هم جواب داد که چه عالی چون باز هم پرزنتیشن خوبی در انتظار کلاسه! البته اشاره ای داشت که اینبار بگذار بیشتر سر کلاس بحث و گفتگو جریان بگیره. اما این موضوع در مرتبه ی قبل محلی از اعراب نداشت چون بچه ها آن دو فصل را نخوانده بودند و بجایش فصل Action را خوانده بودند که کریستینا قرار بود ارایه اش کنه.

نمی دانم! به قول تو اینجا داستان نمره و ... از استرالیا هم عجیبتر و تا حدودی احمقانه تره. مثلا "کینگستون" استاد تو که برگه ات را تصحیح کرده و بهت کامنت داده و گفته اگه کامنت ها را "آپلای" کنی باز هم برگه را تصحیح میکنه و نمره ات به مراتب بالاتر میره همین داستان را با تو داشته. دفعه ی اول 3.5 از 5 گرفته ای و بعد از اینکه کلی از برگه ات تعریف کرده و ... دفعه ی دوم داده 3.7 که هر دوتامون جا خوردیم.

این یکی هم برای من نوشته من که خیلی استقبال می کنم از اینکه تو بخواهی یکبار دیگه دانسته هایت را با کلاس تقسیم کنی و بچه ها هم خیلی از کنفرانس قبلی تو لذت برده بودند. اما اگه بخاطر نمره، احیانا، قصد داری این کار را بکنی بهت بگم که نمره ی خوبی گرفته ای.

عجب داستانی هست واقعا این تغییر افق و تعاریف درسی و دانشگاهی. درست مثل خود مهاجرت کردن باید خودت را در یک فضای کاملا متفاوت و تعریف نشده دوباره و دوباره و صد باره از اول تعریف و تنظیم کنی. اما به هر حال منطقی داره و ما هم کشفش می کنیم.

گفتم که امروز استارت خواهیم زد دوباره و دوباره و صد باره.

هیچ نظری موجود نیست: