۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

درست میشه


پنج شنبه 21 اکتبر هست و آفتاب تازه سر زده بیرون. این هفته را فقط با درس خواندن تو و درس نخواندن من گذرانده ایم. البته من خیلی حال و انرژی هم نداشتم و کمی جسته و گریخته درس خوانده ام اما نتونستم روی برنامه جلو برم. دوشنبه برای دیدن دیوید مک نالی رفتم دانشگاه و بهم گفت که نگران تاریخ تحویل مقاله ام نباشم و تا زمانی که حالم کاملا خوب نشده وقت دارم. خیلی لطف کرد و بخصوص از اینکه فهمیدم سال بعد در مرخصی هست و نمی تونه سوپروایزم باشه اما گفت به عنوان یکی از "ریدرهای" تزم حاضره کمکم کنه تکلیفم روشن شد.

سه شنبه و چهارشنبه با اینکه خیلی درباره ی موضوعات طرح شده در کلاسهای فرانکفورت و هگل حرف داشتم اما بخاطر خستگی و بی حالی کاملا با سکوت رفتم جلو و فقط رفتم سر کلاس که مثل جلسه ی قبل غایب نباشم.

تو هم که این هفته باید "اسایمنت" درس ریسرچ متد را میدادی و پریشب تا حدود ساعت 2 صبح نشسته بودی و کار میکردی. دیشب هم برای پرزنتیشن درس کینگستون که امروز داری داشتی سخت درس می خواندی. این دو سه شب گذشته چندبار راجع به اینکه آیا واقعا با این همه فشار داریم درست تصمیم میگیریم و پیش میریم حرف زدیم. تو گفتی که شاید بهتر باشه سال بعد برای یک سال کمی استراحت و کار کنی و بعد برای ادامه ی درس تصمیم بگیری و ادامه اش بدهی. من هم با روح استدلالت مواقم. قرار نیست اصل زندگی را فدا کنیم و با این همه فشار اگر قرار باشه از درس خوندن لذت نبریم که واقعا بی فایده هست.

به هر حال هر دو میدانیم که خستگی و فشار باعث شده که ظرف این 5 هفته اینطور ببریم. اما نصف راه را در ترم اول آمده ایم جلو و کمی تحمل کنیم ترم اول تمامه. البته کل حرفهامون مربوط به این ترم و سال نبود و نیست. باید فرقی بین اینجا و استرالیا باشه. آنجا ما به عنوان دانشجو ویزا داشتیم و باید تمام وقت درس می خواندیم. اینجا برای زندگی و درس و زندگی طولانی مدت آمده ایم باید این تفاوت را مد نظرمون داشته باشیم و هم از فرصتها استفاده کنیم و هم درست برنامه ریزی کنیم.

به هر حال این پست های چند وقت گذشته نشان میده که تمام زندگی مون شده فعلا همین درس و فشار و خستگی. مهناز از هفته ی پیش که برای نهار رفتیم خانه شان تا حالا چندبار زنگ زده که حال من را بپرسه چون میگه نادر و خودش آن روز کاملا متوجه ی بی حالی و ضعف هر دو و بخصوص من شده بودند و نگرانند.

درست میشه باید کمی حوصله بخرج داد و البته اهمیت و الویت اصل و فرع را قاطی نکرد. به قول معرف باید صبر و تحمل پیشه کرد و البته تضاد اصلی را شناخت.

درست میشه.

هیچ نظری موجود نیست: