۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه

شروع تازه ی ما


امروز تمام وقت و روزمون رفت بابت سر زدن به دانشگاه من و بعد هم تو. روز طولانی و خسته کننده اما تا اندازه ای مفید بود. الان دارم با مادر که رفته خونه اش حرف میزنم و تو هم داری "سوپر انوایشن" های دوتایی مون را پر می کنی.

امروز خبر خوبش این بود که فهمیدیم بیمه ی دانشگاه من تو را هم پوشش میده که خیلی عالیه. تو هم رفتی با "بلت" درباره ی واحدهایت حرف زدی و راضی بودی. سر شب از طرف بنگاه اجاره ی مسکن هم ایمیل زدند که پول سپتامبر را نداده اید. البته طبق حساب و کتاب ما که اشتباه می کنند تازه اگه اشتباه هم نکنند - که می کنند- پولی برای دادن فعلا در بساط نداریم.

موقع برگشتن به خانه نزدیک "ایندگو" بودیم که من مانی حقیقی را در یکی از رستورانهای خیابان خودمون با یک نفر نشسته بود و داشت حرف میزد. از دور باهاش کمی گپ زدم اما معلوم بود که کمی معذبه در برابر مهمانش و کمتر از یک دقیقه باهاش حرف زدم و خداحافظی کردم.

خلاصه که از فردا درس و زندگیمون به طور رسمی آغاز میشه. هنوز نمی دانم که سال آینده بیام UofT یا نه اما در مراسم اورینتیشن تو "سیمون چمبرز" سراغ من را گرفته و گفته بهش بگو برای سال آینده منتظرش هستیم. هر چند که حقوق دانشگاه یورک و بیمه ای که کرده فعلا که خیلی دستگیرمون شده خدا را شکر.

به سلامتی سپتامبر 2010 و دوره ی درسی و فطرت ما آغاز دوباره ای پیدا می کند.

هیچ نظری موجود نیست: