۱۳۹۴ مهر ۲۹, چهارشنبه

سوگند به ۲۱

خسته
کلافه
سر درگم
بی حوصله
حال من در این بیست و یکمی است که از مدتها پیش منتظرش بودم. در آروما هستم و ساعت از ۸ شب گذشته. منتظرم تو از سر کار برسی خانه و من هم از اینطرف راه بیفتم و بیام.

دیروز با کیارش رفتم بار و فوتبال دیدیم. امروز تنهایی رفتم سینما! کاری که هفته ی پیش برای اولین بار کرده بودم و این هفته داره تکرار تجربه ای می شود که تنها خبر از انجام هر کاری جز کار میدهد.

اما این آخرین بیست و یکمی است که اینگونه خواهد بود. این را با اطمینان می گویم و به این سوگند وفادار خواهم ماند. خواهیم دید. زیرا اگر خسته و کلافه و سر درگم و بی حوصله ام، بخاطر آنچه که دارم و به من داده ای توان برگشت و ایستادن دوباره دارم و باز خواهم گشت. از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر!

هیچ نظری موجود نیست: