۱۳۹۳ دی ۶, شنبه

دلتنگ مادری

حدود نیم ساعت دیگه به سلامتی راهی فرودگاه می شویم. خیلی دلم برای مادر هنوز نرفته تنگ شده است. از صمیم قلب آرزو می کنم که فرصت دیدار و دیدارهای مجدد با مادر در سلامت و خوشی داشته باشیم. دیشب امیر تا آمد خیلی دیر وقت بود اما با اینکه کوتاه بود و دیر خوش گذشت. البته مادر نصف شب خیلی سرفه کرد و نیم ساعتی ماساژش دادم تا آرام شد. صبح بعد از اینکه امیر آمد و چهار نفری صبحانه خوردیم مادر را به خانه اش برد و من و تو خانه ی خاله را تمیز کردیم و با امیر که دوباره برگشت رفتیم یک مال بزرگ و من یک کفش به انتخاب امیر خریدم و یک کفش هم خودش به اصرار برایم خرید. تو هم چند جفت کفش کاری خریدی و بعد هم چون امیرحسین دوست داشت با هم نهاری بخوریم رفتیم به پیتزایی مورد علاقه اش که مامانم هم بارها تعریفش را کرده بود.

تا رسیدیم خانه ی مادر نزدیک ۶ عصر بود و الان نزدیک ۸ و داریم راهی فرودگاه میشویم. خب! این هم از سفر لس آنجلس. سفر خوبی بود و البته اصل کار که دیدن مادر و امیر بود نسبتا به خوبی گذشت و جز در کنار خانواده بودن کاری نکردیم. دلم نرفته خیلی برای مادر داره تنگ میشه اما امیدوارم زودتر دیدارمون به سلامت تازه بشه.

صبح سحر به فلوریدا میرسیم تا آخرین ایستگاه سفر به آمریکا را هم در کنار خانواده ی پدری تجربه کنیم. به امید خوشی و سلامتی و البته به امید سال و راه به مراتب روشن تر و بهتر.

هیچ نظری موجود نیست: