۱۳۹۳ تیر ۲۷, جمعه

برادران تکبیرگو!

من که خودم نزده داشتم تمیز می رقصیدم و احتیاجی به هیچ بهانه ی خارجی نبود که از داخل پوسیدگی و اضمحلال ریشه هایم را خشک کرده و توان تشخیص و عمل صحیح را از دست داده ام. هر روز بدتر از دیروز و هر بار پشیمان تر و نادم تر از هفته  و ماه قبل که افسوس عمرم رفت و هنوز در خم هیچ گرفتارم و عرضه و جربزه تحول را ندارم و بطالت و بطالت و بطالت.


خلاصه که نیاز به هیچ گزنک و سیخ نداشتم اما داستان این روزهای غزه خودش توش و توان بطالت را هم گرفته و خبرها و عکس ها و حماقت آدمیان و بلاهت اطرافیان نفس را تنگ می کند.

ای وای!

هیچ خبری نیست جز قدم زدن به قصد کشتن وقت و از دست دادن روز در این ایام خوش آب و هوا و به قصد هیچ.

با مرجان دو شب قبل رفتیم شام بیرون و از خیلی چیزها گفت و از اینکه حالش بدتر شده و به عین هم قابل رویت بود طرز قدم زدن و راه رفتنش. از پسر خاله ی پنجاه و چند ساله اش - سعید- گفت که برای یک حال و احوالپرسی چند روزه به خانه ی مریم رفته و حالا بیش از چهار ماه است که آنجاست و اخلاق عجیب و توقعات باور نکردنیش.

تو هم با اینکه این هفته سندی در ونکور بود خیلی کار و بارت بیشتر شده بود اما وقت کردی که دکترهایی که باید می رفتی را لیست کنی و خلاصه الان که جمعه عصر هست دکتر دندانپزشک هستی. دکتر تغذیه ات را هم عوض کردی و کلینیک جدیدی رفتی چون دکتر قبلی علاوه بر بی توجهی به ایمیل ها و جواب به پرسش هایت، رژیم به شدت غیر معقولی تجویز کرده بود با کلی قرص که بیشتر به دستگاه گوارشت آسیب می زد تا کمک کننده باشد و از همه مهمتر اینکه تمام این تجویزها بر اساس هیچگونه آزمایشی نبود.

فردا و پس فردا از مدتها قبل قرار داشتی که برای مهمانی پیش از زایمان نسیم به کمکش بروی و فردا خودش و مادرش - که صابونش حسابی به تن مامان و بابات بخاطر مجلات درخواستی من خورده بود - را به کاستکو خواهی برد و برای نهار روز یکشنبه هم کمکشان خواهی کرد. البته آیدا بهت گفته که حواست باشد که مادره خیلی زبان باز هست و تا می تواند از آدمها به شکل ابزاری کار خواهد کشید و وای اگر تو در عوض کار و کمکی نیاز داشته باشی.

یکشنبه صبح قرار هست که با کیارش به صبحانه برویم تا من مجلات و کتاب هایم را و تو هم چیزهایی که مامانت و سارا داده را بگیری بعد هم که دوباره به خانه نسیم خواهی رفت.

اما داستان آمدن ناصر و بیتا هم منتفی شد چون از قرار ویزا را هنوز نگرفته اند. با اینکه کمی دیر اقدام کرده بودند اما با این حال خیلی بعید بود که ویزاها آماده نشود - که نشد و بار دیگر بهمان یاد آوری شد که چه اینطرف و چه آن طرف، چه حکومت از نوع اسلامیش و چه از نوع نئولیبرالش، همگی سر و ته یک کرباسند و سگ زرد برادر شغال. کشف تازه ای نیست البته اما قیمت درک دوباره اش هم کم نیست. اینبار کودکان غزه در میانه ی این دو تیغ برنده ی فاشیستی هزینه اش را به جانشان خواهند داد. چه حماس چه صهیونیسم، چه خامنه ای چه بوش، چه ملک عبدالله چه اوباما، چه سیسی و اردوغان چه هارپر و کامرون و پوتین و... این ها همگی برادران تکبیرگویند!
  

هیچ نظری موجود نیست: