۱۳۹۳ آبان ۱۹, دوشنبه

تغییر ارتفاع

بهم ریختگی کارها و برنامه هایم از همین یک هفته وقفه در نوشتن روزها و کارها معلوم است. با اینکه درس نخواندم و به پراکنده کاری و پراکنده خوانی گذراندم اما امروز دوشنبه دهم ماه نوامبر که روزی است ابری و زمینی باران خورده و هوای سرد اما در مجموع خوب روزی است که باید طبق قولی که به خودم دادم تکانی به شرایط و وضعیتم بدهم.

با تمام اوصافی که ذکرش ذکر مصیبت است و تنها از بطالت و بی نظمی حاکی است بگذریم خصوصا آخر هفته ی خیلی خوبی داشتیم. اما از هفته ی قبل که بخواهم شروع کنم باید گفت که بعد از رفتن خاله آذر به سانفرانسیسکو و تماس با تو که حال خاله فرح خدا را شکر خیلی بهتره و گفته که دوست داره ما را ببیند دوباره بلیط های سفر به آمریکا را تغییر دادیم و بجای لس آنجلس اول قرار شد که دو سه روزی به سانفرانسیسکو برویم بابت دیدن خاله و بعد همراه مامانم برویم پیش مادر. همین جابجایی برنامه حداقل نزدیک به هزار دلاری برایمان آب خواهد خورد و احتمالا دستمان را در تابستان حسابی خواهد بست. اما به هر حال کاری است که باید انجام شود.

خبر پذیرش دوباره ی مقاله مان در کنفرانس تیلوس نیویورک که سال گذشته بابت بی پولی از دستش داده بودیم خبر خوشحال کننده ای بود اما حالا که گفته اند ثبت نام نفری ۴۰۰ دلار است برق از سرمان پرانده و نمی دانم اساسا امکان رفتنش را در فوریه خواهیم داشت یا نه. در کنفرانس MPSA هم پذیرفته شده ایم درست مثل چند سال گذشته و می خواهیم امسال هر طور شده برویم. هم فال است و هم تماشا.

اما از ویکند بگویم که جالب بود. شنبه قرار بود تا اوک ویل برویم برای قراری که تو بابت امتحان کردن هوندای CRV گذاشته بودی. طرف که دوست شان - محافظ ساختمانمان - بود پای تلفن بهت گفته بود با تفاوت ماهی ۵۰ تا ۶۰ دلار می توانیم ماشینمان را به این ماشین تغییر دهیم. رفتیم و از همه چیز راضی بودیم و وقتی که از تفاوت گفت شد تو به اشتباه فکر کردی که می گوید ماهی ۸۹ دلار خواهد شد. البته فرشید هم تلفنی با طرف حرف زد و خلاصه می دانستیم که تمام تلاشش را کرده تا بهترین قیمت ممکن برای ما حاصل شود. وقتی که دوباره رفت تا با مدیرش صحبت کند بهت گفتم که داری اشتباه می کنی و این از تفاوت ۸۹ دلاری برای هر دو هفته By weekly می گوید و نه ماهانه که تو تازه متوجه داستان شدی و معلوم شد که امکانش برایمان نیست و یا خیلی خیلی سخت خواهد شد. اما آنچنان دلت برای ماشین رفته بود و البته ایراد کوتاه بودن ارتفاع صندلی های ماشین خودمان که باعث کمر درد من میشود همواره گزینه ی تعویض ماشین را پیش می کشید تا اینکه تو گفتی که تو هم همیشه کمرت درد می گیرد اما چیزی نمی گفتی چون نمی خواستی که فشار بیشتر به من بیاد بابت عوض کردن جای راننده و مسافر. خلاصه وقتی که دیدم تو می گویی حتی موقع رانندگی هم خیلی راحت نیستی و گودی صندلی کمرت را اذیت می کند گفتیم پس هر طور شده باید روی تغییر ماشین به نتیجه برسیم. تنها گزینه ای که داشتیم پایین آوردن مدل سال ماشین بود که در نهایت به جایی هم نمی رسید چون هم امکاناتی که نیاز داشتیم را مدل سال ۲۰۱۴ نداشت و هم ماشینی که داشتند ماشین test drive بود و خلاصه به دلمان نبود. خلاصه که بعد از ۶ ساعت نشستن و حرف زدن و بالا و پایین کردن تمام گزینه ها ماشینمان را به مدل سال جدید تغییر دادیم و با اینکه قرار بود نهایتا تا ۸۰ دلار ماهانه اضافه شدن را قبول کنیم کار به ۲۲۰ دلار اضافه کردن کشید. البته ماشین بسیار خوبی است و خصوصا مشکل کمردرد ما را اضافه نمی کند. اما هر چه باشد از آنچه که تصمیم داشتیم بسیار بالاتر رفت و حالا دوباره باید خیلی دست به عصا حرکت کنیم. با اضافه شدن حقوق تو البته مشکلی برای امروز و این روزها به نظر نداریم اما نگرانی من بعد از پایان درسم خواهد بود و دوره ای که باید دنبال کار بگردم و خلاصه از حالا باید خیلی جدی تر به فکر باشم اما با این وضعیتی که برای خودم ایجاد کرده ام و با از بین بردن استعداد و اتلاف وقت اگر این گونه باشم که چشم اندازی آنچنانی پیش رویم نخواهد بود.

دیروز هم بعد از اینکه یک ساعتی با بابات حرف زدیم که داشت از جهانگیر و البته به درست گلایه می کرد که تا عصر می خوابد و آبرویش را در شرکت برده و یک هفته است که سر کار نمی آید و اگر نمی خواهد بیاید بهتر است رک بگوید چون کارها خوابیده است و دیگران را الاف خود کرده و ... صبحانه مان را در درک هتل خوردیم و تو مرا به ربارتس رساندی و خودت هم به خانه برگشتی تا عصر که با آیدا و مامانش و بچه هایش در یورک ویل قرار داشتی و چند ساعتی را باهاشون بودی. من هم در کتابخانه کمی مجله خواندم و دوباره از امروز بابت اینکه چگونه باید برنامه هایم را تغییر دهم گیج و بهم ریخته شده ام.

چهارشنبه ی هفته بعد امتحان جامع ام هست و شاید این مهمترین گام امسال باشد به لحاظ درسی. خلاصه که باید تمام تلاشم را بکنم که خیلی از وضعیت متوسط عقب نیفتم. منی که فکر می کردم و احتمالا خیلی هم اشتباه نبود که استعدادهایم بسیار بیش از شرایط متوسط کنونی است.

اما جمله ای خواندم از آگوست کنت که دوست دارم نوشته ام را با آن تمام کنم که گفت: مردگان بر زندگان حکومت می کنند...

هیچ نظری موجود نیست: